به آب روشن می عارفی طهارت کرد علی الصّباح که میخانه را زیارت کرد |
آب زنيد راه هين که نگار می رسد
مژده دهيد باغ را بوی بهار می رسد |
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را |
صحرا چو بهشت است ز کوثر گم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی |
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما |
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است بزمیست که وامانده صد جمشید است قصریست که تکیهگاه صد بهرام است |
صبحگاهان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار |
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت گر از جوی خلدش یه هنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب سرانجام گوهر به بار آورد همان میوه تلخ بار آورد |
یار شیرین من ار تلخ بگوید شهد است
وین عجب نیست که گویم غم او شادم کرد. |
اکنون ساعت 02:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)