عيسي روزگاري سياح باش در شب در آب و در گل اي جان تا همچو خر نخسپي پ |
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را ر |
آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
وان چشم آهوانه که چون میکند نگاه حرف پ p بود! پ P |
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
می رود چون سایه هردم بر در و بامم هنوز س |
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی ت |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش م |
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را ر |
ره اين است سعدي که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه /////////ل |
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را ف |
فرود آوردش از گلگون رهوار
به گلزار مهين بانو دگر بار /////////ن |
اکنون ساعت 04:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)