همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را |
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن |
حصار قلعه باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را |
برو بازو چو بلورین حصاری
سر وگیسو چو مشگین نوبهاری |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم شاکر نعمت به هر طریق که بودیم داعی دولت به هر مقام که هستیم |
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب بر رخ ساقی پری پیکر همچو حافظ بنوش باده ناب |
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است |
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان کان شوخ سربریده بند زبان ندارد |
اکنون ساعت 01:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)