دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی
تو نقش میبینی و من نقشبند مینگرم |
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت |
تندرستانرا نباشد درد ریش
جز بهمدردی نگویم درد خویش |
شهریارا اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
تا تو را حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد ترا افسانه پیش |
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگال می رود |
در خرقه توبه آمدم روزی چند
چشم به دهان واعظ و گوش به پند |
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش |
اکنون ساعت 03:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)