فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی ب |
بارخدایا مهیمنی و مدبر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا غ |
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم ع |
عاقبت دیدند هر گون ملتی
لاجرم گشتند اسیر زلتی پ |
پیوند روح میکند این باد مشک بیز
هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز چ |
چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن
آرزویم میکند کآماج باشم تیر را ا |
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را ////.... |
هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت
بر نه آرد همچو شوره ریع و کشت ///... |
هرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهام
جز بر دو روی یار موافق که در همست الف |
آن کــس کـه ندارد بسر کوی تو راه
از زندگی بـی ثمـرش حـاصل نیست ت |
اکنون ساعت 02:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)