ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی بجان آمد خدا را همدمی |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد پر آب دو دیده و پر از آتش دل خاک ره او شدم به بادم برداد |
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک |
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست |
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست |
من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست |
اکنون ساعت 06:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)