شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود
ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا د |
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها ر |
رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان
نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا ز |
ز هامون سوی او نهادند روی
دو پیل سرافراز و دو جنگجوی ج |
جز این که داد سر خویش را به باد حباب
چه طرف بست ندانم ز پوچگوییها خ |
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجهٔ تقلیب رب ح |
حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
بیان دوست به گفتار در نمیگنجد |
حرف انتخابی کو؟
دامن او گیر زوتر بیگمان تا رهی در دامن آخر زمان ف |
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد ////.... |
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب
که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست ش |
اکنون ساعت 12:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)