پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

ابریشم 11-11-2010 05:17 PM

تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه هاي من گرفتار سکوتي سرد و سنگين اند و چشمانم که تا ديروز به عشقت ميدرخشيدند نميداني چه غمگينند

ابریشم 11-11-2010 05:18 PM

اومدم نگاش كنم چشام نذاشت
اومدم صداش كنم لبام نذاشت
خواستم برم رهاش كنم دلم نذاشت
آخرش رفت و منو تنها گذاشت...

ابریشم 11-12-2010 06:34 PM

هنوزم یاد چشمانت مرا آشفته می سازد !
وجودم هستی خود را به پای ناز چشمان تو می بازد !
پس از عمری خطا دیدن ز کردار پر ایهامت !
هنوزم آشیان دارم !
کنار خاطرات تلخ و شیرینت
و بی پروا دلم در آرزوی دیدن لبخند زیبای تو می تازد !
و می ترسم که در پیچ و خم آن کوچه ی دلواپسی های تمنایت ، اسیر آید !
دوباره حالت تردید بر دشت امید و آرزویم سایه اندازد !
هنوزم لحن زیبای تو در گوشم طنین دارد !
و یاد زلف پر چینت، دل دیوانه ما را چنین آشفته می سازد !
و می دانم
تپش های دل بی تاب و غمگینم ، رهی بی راهه را پیمود !
که پایانش شبی تار و پر از غوغای غم بود !
و شاید ....!
و شاید نقش تقدیرم چنین بود !

دانه کولانه 11-13-2010 12:15 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط T I N A (پست 151639)
سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
مي پويم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است !!!
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...




در این راستا ایمیلی در نهایت احترام و ادب برای ما ارسال شد که بی کم و کاست منتشر میکنیم .

با سلام

شعری از پدرم را در سایت شما دیدم(گویی توسط شخصی‌ به نام تینا فرستاده شده)
که بدون ذکر نام شاعر چاپ کرده اید. لطفا یا شعر را بردارید یا اسم شاعر آن را زیر آن ذکر کنید.

نام شاعر این شعر حشمت الله شفیعیان ،شاعر لرستانی است(خرّم آباد)، ایشان شاعر شعر تفنگ، دالکه و بسیاری از اشعار معروف لری هستند و در حال حاضر در اسلو، زندگی‌ میکنند. منظومه‌ای از ایشان نیز با نام مشتی از خاک بهشت به چاپ رسیده است.

با احترام

غزل شفیعیان

شعری که چاپ کرده اید این شعر است:

سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
می‌بویم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
لینک صفحه‌ای که شعر در آن چاپ شده:

http://p30city.net/archive/index.php/t-1173-p-2.html



-----------------------
بسیار بسیار ممنونم از شما که برای ما نامه ارسال کردید بنده ویرایش کردم و کپی رایت رو ذکر کردم

ابریشم 11-18-2010 09:22 PM

رفتی
بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی
گفتم
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سکوت و
صعودُ
سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی
و من
هی بالا رفتم، هی افتادم!
هی بالا رفتم، هی افتادم ...

تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم
ولی فتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم
نوشتم، نوشتم ...

ابریشم 11-18-2010 09:23 PM

دلم میخواد حرف بزنم
از کی !
از چی ؟
نمیدونم!
دلم میخواد داد بزنم
برای چی ؟ !
نمیدونم !
دل بهونه گیرِ من
از حرف زدن سیر نمیشه !
از داد زدن سیر نمیشه !
برای چی ؟ !
نمیدونم !

ابریشم 11-18-2010 09:24 PM

باران که نمی بارد

تا زمین از خشکسالی نجات پیدا کند

لا اقل تو بر من ببار

تا باران عاشقانه هایت

کویر خشک دلم را سیراب کند


ن.م
تقدیم به دوستی دلشکسته....

ابریشم 11-20-2010 06:57 PM

گفتی مسافری و من آن قدر ساده ام که سالهاست نماز دلم را شکسته می خوانم...!!


[IMG]http://*****************/Files73/c7898f909b5e4f83bee7.gif[/IMG]

روزی تو خواهی آمد ،ازکوچه های باران..

ابریشم 11-22-2010 03:40 PM

ميدونم برات عجيبه اينهمه اصرار و خواهش
اينهمه خواستن دستات بدون حتي نوازش
ميدونم که خنده داره واسه تو گريه ي دردم
ميگذري از من و ميري اما باز من برميگردم
ميدونم برات عجيبه من با اونهمه غرورم
پيش همّه ي بديهات چجوري بازم صبورم
ميدونم واست سواله که چرا پيشت حقيرم
دور ميشي منو نبيني باز سراغتو مي گيرم
ميدوني چرا هميشه من بدهکار تو ميشم؟
وقتي نيستي هم يه جوري با خيالت راضي ميشم؟
ميدوني واسه چي از تو بد مي بينم و ميخندم؟
تا نبيني گريه هامو هردو چشمامو مي بندم؟
چاره اي جز اين ندارم آخه خون شدي تو رگهام
مي ميرم اگه نباشي بي تو من بدجوري تنهام
ميدونم يه روز مي فهمي روزي که دنيا رو گشتي
من چجوري تو رو خواستم تو چه جور ازم گذشتي

behnam5555 11-22-2010 09:38 PM


تنها با گلها گویم غم ها را

چه کسی داند ز غم هستی

چه به دل دارم

به چه کس گویم شده روز من

چو شب تارم


نه کسی آید نه کسی خواند

ز نگاهم هرگز راز من

بشنو امشب، غم پنهانم

که سخن ها گوید ساز من

تو ندانی تنها ، همه شب با گلها

سخن دل را می گویم من


چو نسیمی آرام ، که وزد بر بستان

همه گلها را می بویم من


چون ابری سرگردان ،

می گریم چشم من بر تنهایی

ای روز شادیها کی بازآیی ؟


امشب حال مرا تو نمی دانی

از چشمم غم دل تو نمی خوانی


تنها با گلها گویم غم ها را

چه کسی داند ز غم هستی

چه به دل دارم

به چه کس گویم شده روز من

چو شب تارم ...


اکنون ساعت 02:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)