پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

عسل بانو 11-16-2010 09:59 AM

فرصتي نمانده ، پاهايم خسته است ، بايد رفت ، بايد رها شد از حصار تنهايي ، نميدانم چگونه اين چراها در مقابل ديدگانم ريلي به امتداد تمام زندگي ساخته اند ، شبانه آرزوهايم را در ژرف ترين نقطه ي ذهن کابوس زده ام دفن ميکنم و با بقچه ي خاکستري خاطراتم راهي شهر رويايي خيال ميشوم و از جاده ي پر از ابهام و ترديد ميگذرم ، گامهاي لرزانم سکوت شب را ميشکنند و من در برهوت تنهايي خويش به شمارش گامهايم ميپردازم

عسل بانو 11-16-2010 09:59 AM

غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي كنم
تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي كنم
رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شد
من در اين ويرانه ها احساس غربت مي كنم
چشمهايم خيس از باران اشك و انتظار
من به اين دوري خدايا كي عادت مي كنم ؟
مي روم قلب تو را پيدا كنم
برق چشمان تو را معنا كنم
مي روم شايد كه در دشتي بزرگ
معني عشق تو را پيدا كنم
مي روم تا با نگاه گرم تو
اين دل ديوانه را شيدا كنم
مي روم عاشق شوم همچون نسيم
غنچه هاي عشق را تا وا كنم

http://pix2pix.org/my_unzip/1214728593Rafteam.jpg

عسل بانو 11-16-2010 09:59 AM

با خود می گفتم هر گاه که برایت دلتنگ شوم، تکیه می کنم به ستون خاطراتت اما دریغ که این خاطرات، خود، بی تکیه گاهند.

با خود می گفتم هرگاه که برایت دلتنگ شوم، دست به دامان شعر هایی می شوم که برایت باریده ام اما دریغ که این شعرها برای چشمانت دلتنگ تر از منند.

اینک با خود می گویم بعد از این تمام دلتنگیها را خواهم شمرد نگاهشان خواهم داشت زلفهایشان را شانه خواهم زد تا شاید روزی به من بگویند که اگر بعد از این به خاطر چشمانت آمدند با آنها چه كنم؟
http://pix2pix.org/my_unzip/1214728593ZENDEGII.jpg

عسل بانو 11-16-2010 10:00 AM

خسته ام از زندگی از سوز و ساز

خسته ام از سوز درد انتظار

و چه دنیای پر از شور و شریست

مردمانش را نقاب دیگریست

عشق می دزدی خرابت می کنند

دوست می داری جوابت می کنند

خسته ام ......

عسل بانو 11-16-2010 10:00 AM

گفتم بمان بهر خدا ... گفتي خداخافظ

گفتم ببر با خود مرا...گفتي خداحافظ

گفتم تو از من در مسيرِ روشن ...ِ پيوند آخر ...چه ديدي جز وفا ...گفتي خداحافظ

گفتم نمي خواهي مرا؟!باشد..نخواه..اما ايکاش مي گفتي چرا...گفتي خداخافظ

گفتم برو! باشد! خدا يارت... به ديدارت مي آيم .. اما کي؟ کجا؟ گفتي خداخافظ

اي واي از دلبستگي.. اي داد از عادت... معتاد خود کردي مرا.. گفتي خداحافظ

عسل بانو 11-16-2010 10:00 AM

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی

رفتی و تنهام گذاشتی دل به نا باوری بستی

ای که بی تو تک تنهام توی این غربت سنگی


میدونم بر نمی گردی شدی هم رنگ دو رنگی


همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود


چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود


رفتی و ازم گرفتی اون نگاه اشناتو


واسه من دامی گذاشتی التهاب لحظه ها تو


حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی


چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

عسل بانو 11-16-2010 10:01 AM

لحظه ديــــدن تــو لحظـــه يکــــي شـــدن بود

لحظه تکرار عشق و با تو هم قسم شدن بود

من تـــوي بــــــرق نگاهت قصر روياهامو ديدم

نذر کردم صد گل ياس تا به عشق تو رسيدم

اي نفسهاي پياپي بــــي تــو زندگي عذابه

مالک دنيا که باشم بــي تو عمر من سرابه

عسل بانو 11-16-2010 10:01 AM

زند گي، يک خيابان بي انتهاست.

خياباني که درآن رهگذري، سرگردان است.

هر چه بيشتر قدم برمي داري ، بيشتر از آن دور مي شوي.

سهم من از اين خيابان، گردش در کوچه هاي تلخ خاطراتم است.

کاش تمام تلخي ها مانند پر کاهي بايک باد نيست شود.

عسل بانو 11-16-2010 10:01 AM

نشسته بود رو زمین و داشت یه تیکه هایی از رو زمین جمع می کرد . بهش گفتم : کمک می خوای ؟

گفت : نه .

گفتم :خسته میشی بزار خوب کمکت کنم .

گفت : نه ، خودم جمع می کنم .

گفتم : حالا تیکه های چی هست ؟ بدجوری شکسته مشخص نیست چیه ؟

نگاه معنی داری کرد و گفت : قلبم . این تیکه های قلب منه که شکسته . خودم باید جمعش کنم .

بعدش گفت : می دونی چیه رفیق ، آدما این دوره زمونه دل داری بلد نیستن ، وقتی می خوای یه دل پاک و بی ریا رو به دستشون بسپری هنوز تو دستشون نگرفته می ندازنش زمین و می شکوننش ،میخوام تیکه هاش رو بسپرم به دست صاحب اصلیش اون دل داری خوب بلده .

میخوام بدم بهش بلکه این قلب شکسته خوب شه آخه می دونی خودش گفته قلبهای شکسته رو خیلی دوست داره .

گفتٌ: تیکه های شکسته رو جمع کرد و یواش یواش ازم دور شد . و من توی این فکر که چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم.

دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو می سپری دست هر کسی ، انگاری فهمید تو دلم چی گفتم . برگشت و گفت : رفیق ، دلم رو به دست هر کسی نسپردم اون برای من هر کسی نبود ،اون هر کسی نبود . گفتٌ و اینبار رفت سمت دریا . سهمش از تنهایی هاش دریایی بود که راز دارش بود .

عسل بانو 11-16-2010 10:02 AM

چرا دنیا پر از حادثه های وارونست

عاشق کسی میشی که عاشقی نمی دونه

من به دنبال تو و تو به دنبال کسی دیگه

هیچ کدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه

من واسه چشمای نازنین تو یه دیونم

من دوست دارم ولی علت شو نمی دونم

حالا که می خوای بری بزار نگاهت بکنم

چون یه بار دیگه می خوام این دل و ساکت بکنم

یه چیزی فقط بزار روز تولدت هدیه مو بدم دست خودت

آدما فکر می کنن که حالا خیلی غم دارن

کاشکه فقط این بود اونا خیلی کسا رو کم دارن

عاشق کسی میشن که عاشقاش فراونه

بین انتخاب عشقش عمری که حیرونه

اونی رو که دوست داری چرا تو رو دوست نداره

شایدم دوست داره ولی بروش نمیاره

تنها کسی که من را درک می کند

یک روز زادگاه مرا ترک می کند


اکنون ساعت 06:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)