کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست ض |
ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد ق |
قدح چون دور ما باشد به هوشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی و |
و آن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب ح |
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود ف |
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی ح |
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ک |
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد چ |
چو شمع هر که به افشای راز شد مشغول
بسش زمانه چو مقراض در زبان گیرد غ |
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست // ط |
طایر مسکین که مهر بست به جایی
گر بکشندش نمیرود به دگر جا م |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست // ن |
ما چو پیمان با کسی بستیم هرگز نشکنیم
گر همه زهر است چون خوردیم ساغر نشکنیم خ |
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم // ن |
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذروطرفه من گیرم که چالاک است شاهینم ژ |
ژاژ داری تو و هستـــــند ژاژخواران
بی سبب نیست که یازند سوی ژاژ چ |
چو عاشق میشدم گفـتم که بُردم گـوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خـون فشـان دارد // ج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت خ |
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش د |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت ف |
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی ک |
کار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نه
بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است م |
می بیغش است دریاب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نوبهاری ل |
لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان
ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم ا |
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
و آنـگـه بـرو کـه رسـتی از نیستی و هستی آ |
اکنون که گله سعادتت پر بار است/ دست تو ز جام می چرا بی کار است؟
می خور که زمانه دشمنی غدار است/دریافتن روزه چنین دشوار است د |
دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم
آتش که برافروخته شد دود ندارد //ب |
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا
من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه ک |
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد ا |
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ل |
لعنت حق بر آن کس که در میان مسلمین به روز ماتم حسین به جای گریه کف زند ج |
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد س |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق فام را ه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد ب |
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را د |
دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد م |
مراد خسرو از شيرين كناري بود و آغوشي
محبت كار فرهاد است و كوه بيستون كندن ط |
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود |
اکنون ساعت 03:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)