وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست ازین شیوه که مستست شراب |
بار ها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم |
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب
که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست |
و ؟؟؟
تا رقت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت |
شرمنده قاطی شد با بقیه تاپیک ها
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود |
دور است سرآب ازین بادیه هشدار
تا غول بیابان نفریبد بسرابت |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجه دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تو را رسد که کنی دعوی جهانبانی
طراز دولت باقی تو را همیزیبد |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش بدلستانی داد |
دردمندی من سوخته زار نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم |
منم که بی تو نفس میکشم زهی خجلت
مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه |
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست |
تا کس امید جود ندارد دگر ز کس
آمد حروف سال وفاتش امید جود |
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
ذر ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
درده به یاد حاتم طی جام یک منی
تا نامه سیاه بخیلان کنیم طی |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
تا دم از شام سر زلف تو هرجا نزند
با صبا گفت و شن.دم سحری نیست که نیست |
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم |
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب///که دل بدرد توخو کرد و درمان گفت.
|
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آنگاه عیان شود که بود موسم درو |
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بر بط زنان می گفت نوش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو |
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی |
يار زيبا گر هزارت وحشت از وى در دلست
بامدادان روى او ديدن صباح مقبلست |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت |
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد |
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید |
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهام خواهد شد آشکارا |
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار |
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
اکنون ساعت 08:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)