دریای بزرگ دور
یا گودال کوچک آب فرقی نمی کند زلال که باشی آسمان در توست |
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند چه تلخ است قصه عادت
|
قطار می رود
تو می روی تمام ایستگاه می رود ومن چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطارِ رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاهِ رفته تکیه داده ام! |
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــ ــی در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــ گ یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــی را از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــم سرشار می کنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــد و می شود از آنجــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــرد یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ـــــــ ـ*ـ*ـ*ـ*ـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت *ــــــــــــــــــــــــ٠ ?ــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ـــــــــــــــــــ٠ ?ــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــ٠ ?ـــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ـــــــــــــــــــــ٠ ?ــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــ٠ ? *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ـــــــــــــــــــــ٠ ?ــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــ٠ ?*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــ٠ ?ـــــ* *ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــ٠ ?ــــ* *ــــــــــــــــ* *ــــــ* |
سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند
|
درعمق چشمان تو چه می گذرد,توکه روحی به وسعت دریا داری
توکه دردوردستها هم مرا ازدعای خیرت بی نصیب نمیگذاری توکه درکنارت معنای زندگی را فهمیدم. بایاد تو عاشق بودن راچشیدم. باتوعاشق بودن را تجربه کردم, پیشانی به خاک وفای تو ساییدم وباتو خوشبختی را احساس کردم!!! |
مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان.
ایمان در دل انسان ان است که خدا را دوست بدارد. هروقت خداوند بنده ای را دوست بدارد اورا به دوستی خود مشغول می سازد. |
اگر فقط طلب عشق کنی آنوقت نابالغ باقی خواهی ماند ، بچه باقی خواهی ماند . تا موقعی که بالغ نشوی و نتوانی عشق را نثار کنی ، هنوز از بچه گی در نیامده ای ...
|
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر اس |
مگر شیشه این کاخ به هم درشکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت دست در حسرت سنگ سنگ در آرزوی پرواز است |
تیری که در برفت نیاید به شست باز
پس واجب است در همه کاری تاملی ________________ |
چقدر سخت است لحظه هاي تكرار
لحظه هايي كه درگير اجبارند بي انكه مي خواهي مي ايند با انكه مي خواهي نمي روند وچقدر تنهاست دلي كه اسير تكرار شود! |
وقتی که دوست داشتن را به زبان نمی آوری |
ذهن می فهمد ودر ک می کند |
کدامین را خوش می داری؟
می خواهی گنجشکی باشی در میان خیل دیگر گنجشکان که به دور هم گرد آمده اند ، تا ضعف خویش را پنهان دارند یا عقابی تک و تنها بر بلندای آسمان که اگر چه که تنهاست اما بزرگی خویش را باور دارد انتخاب همیشه با تو بوده ، هست و خواهد بود تنها کافیست خود را باور کنی و بال بگشائی ، همین ای دوست، تمامی پهنه... آسمان از آن توست بیش از این چه می خواهی؟ |
بهمن جان خیلی قشنگ بود
آنکه مست آمدو دستی به دل ما زدو رفت،
در این خانه ندانم به چه سودا زدو رفت، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد، طعنه ای بر در این خانه تنها زدو رفت...:53::53::53: |
میخواستم آزاد باشم درب به رویم با قفلی آهنی مسدود کردی میخواستم فریاد باشم اما صدا در گلویم خفه کردی میخواستم خود باشم تو در کنارم لانه کردی میخواستم از این دیار فرار کنم برایم نگهبان شمشیر به دست گماشتی میخواستم دمی هم تو باشم اما در توانم نیست این چنین باشم تو کیستس که میتوانی من باشی و من نه...؟؟؟!!! تو سایه سنگینی که بر افکارم خیمه زدی و کسی نیست که این دیرک را فرو ریزد >>کریم لقمانی<< |
|
|
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس، به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
|
گل سرخ به خارپشت پیری که با بی اعتنایی از کنارش گذشت گفت: چرا مرا نبوئیدی؟!!! خارپشت پاسخ داد: ترسیدم سختی وجودم تو را بیازارد. گل سرخ از حسرت احساس خارپشت پژمرد...
|
چرا می خواهی این لحظه ابدی شود ؟
چه می دانی ؟ شاید لحظات بهتری در راه باشند!؟ لحظه ای پیش حتی تصور این لحظه را نمی كردی . و كسی چه می داند ، شاید با گذشت این لحظه ، لحظه ای بهتر در رسد |
دیر زمانی است دل من می پندارد
دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر ناز ساقه ترد و ظریفی دارد بی گمان سنگ دل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک گل را دانسته بیازارد |
آنکه با زندگی میسازد زندگی را میبازد
با زندگی نساز زندگی را بساز اهورامزدا |
فرق است میان آنکه یارش در بر با آنکه دو چشم انتظارش بر در
|
بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بودند . . . |
|
|
گرمترین بوسه ها را نصیب کسی کن که در سرد ترین لحظه ها به یاد توست . . |
|
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است / |
|
. |
فرزندان خود را برای فردا تربیت کنید ٬ زیرا شما برای امروز و انها برای فردا هستد |
مشکلات ٬ انسانهای بزرگ را متعالی میسازد و انسانهای کوچک را متلاشی . . . |
|
. |
آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم ٬ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم . . . |
چقدر خوبه ادم یکی را دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه به خاطر اینکه اون شخص... ارزش دوست داشتن رو داره |
خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا |
اکنون ساعت 04:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)