پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 12-11-2010 09:09 PM



خود پرستي


چه عجيبند خودپرستان زيراكه لاشه را مي ستايند.

جبران خليل جبران



behnam5555 12-11-2010 09:17 PM


عاشقم بر همه عالم...
وقتی که قرص ماه را می بینم،
وقتی که ستارگان زیبای آسمان را می بینم،
وقتی که قامت زیبای سرو را می بینم،
وقتی که پس از باران یک روز زیبای بهاری رنگین کمان را می بینم،
وقتی که قله های با عظمت را می بینم،
وقتی که زلالی آبشارها و خروش رودها را می بینم،
و وقتی که آفرینش زیبایت را می بینم،
به ناگاه این بیت زیبای سعدی شیراز در ضمیرم جاری می شود که:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست.



behnam5555 12-11-2010 09:20 PM

خالقا در آن هنگام که کینه ها بر قلبمان تازیانه می زنند و بادهای زهر آگین روحمان را پژمرده می سازند و در آن دم که فضای وجودمان زیر سنگینی نفرت خرد می شود، آن لحظه بیشتر از همیشه به تو نیاز داریم تا باران رحمتت دوباره وجود خزان زده امان را رو به بهار ببرد.

behnam5555 12-11-2010 09:22 PM


حکایت کسی که مادرش را کشت
مولانا در دفتر دوم مثنوی حکایتی آورده است به این مضمون که: شخصی مادرش را کشت و از او پرسیدند چرا مادرت را کشتی؟ او جواب داد که کار زشت و ننگینی مرتکب شده بود. سوال کننده می گوید آن را می کشتی که کار زشت با او نموده بود و آن فرزند پاسخ می دهد در این صورت باید هر روز یکی را بکشم ( و خون هزاران نفر بر گردنم بیافتد!) . پس مادرم را کشتم تا هزاران خون و بلا به گردنم نیافتد. بنابر این به عقیده مولانا آن مادر بدکاره در حقیقت نفس اماره و وسوسه گر ماست که با فعل بد و وسوسه هایش هر لحظه ما را به جرم و فساد می کشاند و ما برای رهایی از این فسادها و پلیدیها راهی نداریم جز اینکه این مادر بد خاصیت یعنی نفس اماره را بکشیم تا از همه مصیبت ها و بدبختی ها برهیم. و آنگاه شادی و آرامش حقیقی چون چشمه از درون ما بجوشد و از تلخی های روزگار آسوده گردیم.

آن یکی از خشـــم مادر را بکـــشت هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
آن یکی گفتش که از بـــد گـــوهری یاد نآوردی تــــــــو حــــق مادری

هی تو مادر را چرا کشتی بــــــــگو او چه کرد آخر بگو ای زشــت خو
گفت کاری کرد کآن عار وی اســـت کشتمش کآن خاک ستار وی اسـت

گفت آنـــــکس را بکش ای محتــــشم گفت پس هر روز مردی را کــشم؟
کشتم او را رَستم از خونــــهای خلق نای او برّم به اســــت از نای خلق

نفس تست آن مادر بـــــد خاصــــیت که فساد اوســــت در هــــر ناحیت
هین بکش او را که بــــهر آن دنـــــی هــــر دمی قصد عزیزی می کـــنی

از وی این دنیای خوش بر تست تنگ از پی او با حــق با خـــلق جـــــنگ
نفس کشتی بــــاز رستی ز اعـــــتذار کس تـــرا دشـــمن نمانــــد در دیار

" مثنوی دفتر دوم- 776"

behnam5555 12-11-2010 09:25 PM

درِ خدا هیچگاه و هرگز بسته نبوده است که او پروردگار رحمت و بخشایش است. گویند شخصی در نزد رابعه بلخی از خداوند طلب می کرد که دری بر وی بگشاید که رابعه شنید و گفت ای غافل در خدا هیچگاه بسته نبوده است که آنرا بگشاید:

بیخودی می گفت در پیش خدای کای خدا آخر دری بر من گشای.
رابعه آنجا مگر بنشسته بود گفت ای غافل کی این در بسته بود؟

عطار


behnam5555 12-11-2010 09:29 PM



َشرم زليخا و عبرت يوسف
بي شك داستان يوسف و زليخا از زيباترين و شيرين ترين و پندآموزترين داستانهاي قرآن است كه خواندن آن روح و روان را تلطيف نموده و به ما مي آموزد كه اگر پاك باشيم خداوند ما را حفاظت فرموده و لطفش ما را از چاه ظلمت به كاخ عزت خواهد رسانيد و بنا دارم اگر توفيق حاصل شد در آينده درباره اين داستان مطالب بيشتري بنويسم اما آنچه كه امشب مي نويسم بر گرفته از حكايتي است كه سعدي شيرين سخن آنرا در بوستان هميشه سبزش آورده است و از اين قرار است:

زليخا از شدت علاقه به يوسف او را به اتاقي دعوت نموده و درها را بسته بود و يوسف را به سوي خود مي خواند . در آنجا زليخا بتي از جنس رخام داشت كه هر صبح و شام به عبادتش مي پرداخت . پس زماني كه يوسف را به خود مي خواند تا آتش نيازش را خاموش كند ناگهان از آن بت خجالت كشيده و با پارچه ي سر و روي بت را پوشانيد تا آن بت بي روح و جان شاهد زشت كاريش نباشد كه ناگهان يوسف كه در حال ستيز با نفس خود بود ،به خود آمده و در مقابل خواهش ها و التماس هاي زليخا پاسخ داد كه تو از سنگ بي جاني خجالت مي كشي و شرم داري چگونه انتظار داري كه من از خداوند پاك شرم نكنم و دست به اين عمل زشت بزنم. پس دست از من بردار كه من از شرم خداوند پاك به اين عمل زشت دست نخواهم زد.

( برخي از مفسران معتقدند هر چند كه زليخا دست از خواهش بر نداشت و واقعه فرار يوسف و دريده شدن پيراهنش و حوادث بعدي پيش آمد اما آن صحنه لطف و برهاني از سوي پروردگار بود كه در آن لحظه يوسف را ثابت قدم نمود و از وسوسه نفس خلاصي داد.)


زليخا چو گشت از مي عشق مست به دامان يوسف در آويـــخت دست

چنان ديو شهوت رضـــــا داده بود كه چون گرگ در يوسف افتاده بود

بتي داشت بانوي مصر از رخـــام بر او معتكف بامــدادان و شــــــام

در آن لحظه رويش بپوشيد و ســر مبادا كه زشــت آيدش در نظــــــــر

غم آلوده يوســـف به كنجي نشست به سر بر ز نفس ستمكاره دســــت

زليخا دو دستش ببوســــــيد و پاي كه اي سست پيمان سركش در آي

به سندان دلي روي در هم مــــكش به تندي پريشان مكن وقــــت خوش

روان گشتش از ديده بر چهره جوي كه بر گرد و نا پاكي از من مجوي

تو در روي سنگي شدي شـــرمناك مــــــرا شـــــرم باد از خداوند پاك
بوستان سعدي باب نهم

behnam5555 12-11-2010 09:31 PM


حكايت درختان و كاروانيان


حضرت مولانا در دفتر سوم مثنوي حكايتي آورده است كه مضمون آن چنين است:
كارواني از صحراي گرم و سوزاني عبور مي كرد و همه لب تشنه و به دنبال سايه و ميوه اي بودند و در يك سو درختان سبز و زيبا و پر ميوه بودند كه فرياد مي آوردند اي خلقي كه تشنه و در زجر هستيد سوي ما آئيد و از ميوه هاي رسيده و لذيذ ما بخوريد و در سايه ما به سر بريد:

بانگ مي آمد ز سوي هر درخت
سوي ما آئيد خلق شور بخت

اما كاروانيان همچنان بدون توجه به فريادهاي درخت در آن سو به دنبال سايه مي گشتند و سيب هاي پوسيده مي خوردند و درختان پر ميوه همچنان در تعجب بودند كه بر آن درختان ندا آمد كه:

بانگ مي آمد ز غيرت بر شجر
چشمشان بستيم كلا لا وزر

و و قتي كه كسي چون پيامبران الهي مي گفت كه از آن سو رويد و از درختان پر ميوه(قرآن) بهرمند شويد به او تهمت ديوانگي مي زدند:

گر كسي مي گفتشان كاين سو رويد
تا از اين اشجار مستسعد شويد

جمله مي گفتند كاين مسكين مست
از قضاء الله ديوانه شده ست

اي كاش ما نيز سيب هاي كال حرص و حسد و غفلت و شهرت و شهوت و تكبر و .... را رها كرده و در معارف روشن و آسماني كلام قرآن و كلام پيامبران چنگ زنيم باشد كه رستگاري دو جهان يابيم.




behnam5555 12-11-2010 09:33 PM


داستان منصور و...

نقل است كه منصور خليفه شبي وزير را گفت كه برو و (امام)صادق را بيار تا بكشم. وزير گفت: او در گوشه اي نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملك كوتاه كرده و اميرالمومنين را از وي رنجي نمي رسد و از كشتن او نيز فايده اي به شما نمي رسد. بالاخره به اصرار خليفه وزير به دنبال صادق رفت و خليفه به غلامان دستور داد هر وقت صادق وارد شد من كلاه را از سرم بر مي دارم و شما به سر صادق مي ريزيد و او را مي كشيد. هنگامي كه وزير صادق را آورد خليفه به استقبال صادق دويد و او را در بالي مجلس نشاند و به دو زانو چون غلامان در جلوي صادق زانو زد و به صادق گفت چه حاجت داري؟
صادق گفت: آنكه مرا پيش خود نخواني و به طاعت خداي بگذاري.
پس خليفه دستور داد صادق را با احترام تمام باز گرداندند.و هنگامي كه علت اين كار را از خليفه پرسيدند جواب داد كه وقتي صادق داخل شد اژدهاي مهيبي از او نگهباني مي كرد كه آن اژدها با اشاره به من فهماند كه اگر به صادق آزار رسانم مرا خواهد بلعيد.( بر گرفته از تذكره الاولياء عطار)
و به قول مولانا :

هر كه ترسيد از حق و تقوا گزيد
ترسد از او انس و جن و هر كه ديد

باشد كه لطف حق ما را به جاده تقوا رهنمون شود تا در دو جهان به وادي ايمن برسيم.


behnam5555 12-12-2010 09:14 PM


ده کلید برای تقویت روحیه
1 - خود را بشناسید

امروزه پیشنهاد سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارائه شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه، خواه از طریق اندیشیدن و تفکر، سعی کنید بعضی راه هایی را که باعث شناخت شما از خودتان می شود و این که چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید. چنانچه به این توصیه عمل کنید، بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود خواهید بود.

2 - به خودتان ارزش بدهید و به خود اعتماد داشته باشید

ممکن است سخت به نظر برسد اما سعی کیند رفتارتان گویای این باشد که از خودتان مواظبت می کنید. حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می کنید، برخورد و رفتار مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید. برخورد مردم با شما متأثر از رفتار و پوشش شماست. بنابراین خود ارزشی و خود اعتمادی را به نمایش بگذارید تا احترام را برای شما به ارمغان آورد.

3 - بیش از حد توان تان کار نکنید

همه ما با سخت کوشی، خواهان تأمین امنیت و رفاه خانواده مان هستیم. اما مهم این است که تعادل را در زندگی حفظ کنیم. معمولاً آن چه از نظر مالی دنبال می کنیم با آن چه که تحقق می یابد یکسان نیست. اگر برای شما تأمین معاش مهمتر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است، بهتر است در تعیین اولویت ها بازنگری کنید. سعی کنید برقراری تعادل را از کسی که بین زندگی شغلی و خانوادگی اش این توازن را ایجاد کرده بیاموزید یا این که با خانواده یا دوستانتان راجع به تأثیرات شغلی تان بر روی آنها صحبت کنید.

4 - از افراد منفی دوری کنید

از ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می کند اجتناب کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با کسانی که برای شما افسردگی به ارمغان می آورند به حداقل برسانید، کسانی که اکثراً محبت های دریافتی را بدون پاسخ می گذارند و یا کسانی که دائماً از شما انتقاد می کنند. صداقت سخنان چنین افرادی را مورد ارزیابی قرار دهید تا ببینید که میزان حقایق موجود در سخنانشان تا چه حد براساس ارتباطی مثبت و خوش بینانه است. اگر کسانی شما را تحت فشار روانی قرار می دهند صریحاً از آنها بخواهید شما را رها کنند.

5 - مثبت فکر کنید

سعی کنید از حداکثر توانایی هایتان استفاده کنید و به قدرت خویش اتکا کنید. علایق شخصی تان را با مطالعه و رفتن به کلاس توسعه دهید. علایق جدید را امتحان کنید و شکست هایتان را به کار گیرید.

همه ما بخشی از اوقاتمان را از دست داده ایم اما افراد موفق از شکست هایشان درس گرفته اند و مغلوب شکست شان نشده اند. اگر شما توانایی هایتان را به خوبی افزایش دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعاً قادر به تغییر موقعیت های منفی به موقعیت های مثبت خواهید بود.

6 - ورزش، ورزش، ورزش

یک رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه، اعم از این که پیاده روی آرام باشد یا کار بیرون، فشار واضطراب را تخفیف می دهد و روحیه را شاداب نگه می دارد. ورزش و تمرینات بدنی، افراد را از احساس برتری طلبی رهایی و توانایی های سرکوب شده ذهن را ترقی می دهد. همین امر منجر به جلوگیری از افسردگی می شود. برای اشخاص متفاوت ورزش های مناسب آنها وجود دارد. تمرینات کششی و یوگا برای تخفیف فشار بسیارمناسبند. بعضی تمرینات نیز می توانند به رفع عصبانیت کمک کنند. البته ورزش بیرون از منزل فواید مضاعفی دارد، نور آفتاب در بهبود روحیه و تخفیف افسردگی کمک مؤثری محسوب می شود.

7 - بخشی از اوقاتتان را تنها بگذارید

«لذت بردن از جمع دوستان» و «تنهایی» دو بخش از زندگی اند که برای تقویت روحیه بسیار مهم اند.
علاوه بر گذراندن 20 دقیقه در حمام ، گوش دادن به موسیقی یا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبیعت، زمانی رابرای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید. چنانچه این امر را سخت یافتید ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در موضوعات مهم دوری کنید.

8 - به دیگران کمک کنید و اجازه دهید دیگران به شما کمک کنند

وقتی مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر می رسد نشان دهید که کمک دیگران می تواند اضطراب و دلواپسی شما را برطرف کند، بنابراین مشکلاتتان را کاملاً در منظر دیگران قرار دهید. کمک بلاعوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می تواند به نفع شما تمام شود. اگر در مقابل کمکی کم دریافت کرده اید به همان میزان به دیگران مساعدت نمایید. به این ترتیب جمعیت مناسبی از دوستان و اقوامی را در اطراف خود جمع می کنید که شریک اوقات خوش شما هستند و مددکاران زمان تنگی و سختی تان.

9 - ارتباط و مراودات

با روشی روشن و در عین حال همراه با آرامش و متانت، احساساتتان را نسبت به خانواده، دوستان و مدرسه و دانشگاه تان بیان کنید و با دقت کامل به جواب آنها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری که ناشی از عدم بیان احساساتتان است قرار ندهید. چرا که این فشار، انفجار ناگهانی در پی خواهد داشت و دیگران شما را به «عصبانیت» خواهند شناخت.

عصبانیتی را که باعث پریشانی و دانستن نقاط ضعف شما می شود کنترل کنید. هرگز اجازه ندهید دیگران ذهن شما را بخوانند.

10 - موقع احتیاج، کمک بطلبید

افرادی را پیدا کنید که هنگام مشکلات بتوانید با آنها مشورت کنید. چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده، مشکلات تان همچنان طاقت فرسا جلوه می نماید و احساس عدم آرامش می کنید، با مشاورینی صحبت کنید که خواهان کمک و یاری به شما هستند. اگر احساس عدم امنیت، نگرانی یا ناراحتی و پریشانی می کنید فوراً از یک مشاور متخصص کمک بگیرید.

behnam5555 12-12-2010 09:42 PM


امتحان سخت فلسفه !
يه روز يه استاد فلسفه مياد سر کلاس و به دانشجوهاش ميگه:
امروز ميخوام ازتون امتحان بگيرم ببينم درسهايي رو که تا حالا بهتون دادمو خوب ياد گرفتين يا نه...!
بعد يه صندلي مياره و ميذاره جلوي کلاس و به دانشجوها ميگه:
با توجه به مطالبي که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنيد که اين صندلي وجود نداره؟!
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روي برگه...
بعد از چند لحظه يکي از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...
روزي که نمره ها اعلام شده بود، بالاترين نمره رو همون دانشجو گرفته بود !
اون فقط رو برگه اش يه جمله نوشته بود:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کدوم صندلي ؟




اکنون ساعت 03:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)