سلام خانم فیروزکوهی عزیز و ساقی عزیز واقعا مطالبتون زیبا و به یادماندنی هستن سپاسگذارم از این همه ذوق و سلیقه شرمنده میتون آدرس فیس بوک شما داشته باشم تا اونجا هم از شعرهای شما فیض ببرم؟ سپاس به فیسبوک رفته و سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی رو جستجو کنید . |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
فرصتی نبود لحظهاش که رسید نه به دستهایش فکر میکردم نه آخرین نگاهش نه رفتنش نه حتی آرزوی ماندنش تنها به زمینی که باید دهان باز میکرد و با قساوتِ تمام میبلعید کسی را که نمیدانست ، پس از این لحظه با خودش چه باید بکند... نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
دیر آمدی حضورم .... تاریخِ شکست خورده ایست از شب از آفتاب از تو از عبورِ خاموشِ لحظه ها از نگاه ناگریز به سقوطِ آدم ها از روزگاری که توالیِ دردناکِ سؤ تفاهمِ عشق شد دیر آمدی سینه ام جغرافیا ی نا مهربانِ رو به غروبی با هزار قطعه ی نا مانوس از هزار خاطره که سپیده را از یاد برده و آینه را و قانونِ خاموشِ ستاره را و اعجازِ زردِ قناری را که از یاد برده درکِ صریحِ کودکی از شادمانی را من با دستهای خالی به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام به خواب آلودگی سردِ یک تخت ، جان داده ام من پرواز را به هزار کبوتر به هزاران کبوتر بدهکارم و تو ... دیر آمدی {پپوله} نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
آخر قصه را بردار و با خودت ببر همان یکی بود و یکی نبود همان گنبد کبود را برای من بگذار در فکر شروعی دوباره ام من بودم و هنوز کس دیگری نبود ... نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
اصرار دارند که من محصولِ عشقی جاودانه ام اصرار دارند که باید به زندگی به عظمتِ این عشق به شکوهِ گذشته ی پر افتخارِ پدرم ببالم کسی نمیخواهد بفهمد اعتقاد به ارث نمیرسد و احساس ، چنین موج گونه بارور نخواهد شد جز به یقینِ قلب چگونه بر خودم بر وجودِ سایه وارِ خودم ببالم وقتی هیچ عشقِ جاودانه ای محصولِ مقدسِ روحِ خاموشم نیست ؟؟؟ هرگز در آرزوی چیزی برای ابدیت نبوده ام برای من برای نسلِ سخت مهرِ ما جاودانگی ، تنها یک واژه است که در روزگارِ عشقهای لحظه ای باید برای حتی لحظهای عشق جنگید ما .... ، انبوهی از آدمهایِ فراموش شده در انتظارِ معجزه در تصورِ گرمِ آفتاب در تکرارِ غریبانه ی چشم ها ترانهها گفته ایم و هیچکس ... هیچکس نخواهد فهمید که این انتظار حتی از خودِ زندگی هم طولانی تر بود. نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
دست هایم را در جیبهایم فرو میبرم و عکس میگیرم هیچکس نخواهد فهمید از پشت عینکِ بزرگِ سیاهم با چه تردیدی دنیایِ بزرگِ سیاه مان را تماشا میکنم بگذار هیچکس نفهمد من چه میکشم بگذار هیچکس نفهمد ما چه میکشیم آدم ها ظاهر آسوده را بیشتر دوست دارند تا آسودگیِ خاطر را دستهایت را در جیبهایت فرو کن بگذار آدمها از باورهای خودشان عکس بگیرند ((آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد ، يک نفر در آب دارد می سپارد جان... نیما یوشیج....)) نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
صدایم کن دلم برایِ هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان برایِ نوازش برایِ صدا کردنهایِ تو برایِ حرفهایِ خوب تنگ شده صدایم کن! دلم برایِ دوست داشتنهایِ بی انتها برایِ شبهای تا صبح ... بدونِ خواب برایِ خودم برای خودت پنجرهها و مهتاب تنگ شده صدایم کن! نیکی فیروزکوهی |
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
بی تو بـی خـودم بـی حضــورِ عشــق ســخـت گریســـته ام رغـبـتِ عجـیـبـی دارم به دیـوانــه شــدن رغبت عجیبی به بیراهه زدن دوسـت دارم دسـتهایم را روی سـینهام روی امـنتـرین جای بدنم بگذارم و برای همیشـــه بخوابــم خواب خواب خوابـی بـرایِ نـبــودن نـبــــــــــــودن.... نیـکـی فـیـروزکـوهـی |
سپاس دوست گرامی من
|
سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
گامِ اول را تو بردار به روزگاری که "سلام" و "خداحافظ" فرقی با هم ندارند نه ماندنِ کسی حادثهٔ است نه رفتنِ کسی فاجعه نزدیک تر بیا دوست ندارم از این فاصله ، از "فاصله ها" صحبتی کنم... {پپوله} نیکی فیروزکوهی |
اکنون ساعت 10:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)