دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد |
در خرابات مغان نور خدا میبينم اين عجب بين که چه نوری ز کجا میبينم |
میان عاشـق و معـشوق فرق بـسیار اسـت
چو یار ناز نـماید شـما نیاز کـنید |
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خويش کای دل تو شاد باش که آن يار تندخو بسيار تندروی نشيند ز بخت خويش |
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر |
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود |
در همه دير مغان نيست چو من شيدايی خرقه جايی گرو باده ، و دفتر جايی دل که آيينه شاهيست غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رايی شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروايی ... |
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رفيقان قدر يکديگر بدانيد چو معلوم است شرح از بر مخوانيد |
اکنون ساعت 05:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)