پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 03-03-2011 09:24 PM


شاه ميوهً مناطق استوائي: انبه

تاريخچه و كشت انبه
انبه اصلاًمالزيايي وهندي است انبه در هندوستان حداقل حدود4000 سال پيش كشت شده است.در قرن 19تجار ميوهً انبه را به غرب هند ، آفريقا وجنوب آمريكا معرفي كردند تجار عرب آن را به ايران ومصر حمل كردندحالا انبه ها در مقياس وسيع در كشورهاي مختلف مانند هند وچين ومالزي، اندونزي ، استراليا وغرب هندوستان كشت مي شود.
شكوفه هاي درختان انبه در مناطقي كه براي 4 ماه باران خوبي مي بارد وبه دنبال آن هواي خشك مي آيد ميوه مي دهند.بارش ،مه آلود بودن ،يا هواي ابري درزمان گل دادن ، لقاح وبازدهي محصول تاثير مي گذارد.
تنوع در انبه ها
انبه ها نوعاً ميوه هايي منحني (خميده)با پوست سبز، مايل به صورتي،طلايي يا قرمز و نارنجي زيبا، بسيار معطر ودر بر گيرندهً دانه هاي كركين پهن وخيلي بزرگ هستند.تنوعات زيادي در اين ميوه موجود است.آنها مي توانند گرد، بيضي، قلوه اي شكل باشند.هر كدام از اين ميوه هاطعم،مزه واستحكام مغز ساقه خود را دارند.
ارزش غذايي انبه
انبه از نظر غذائي بسيار غني است در مقايسه باساير ميوه هامنبع عالي كاروتن است
هر يكصد گرم از قسمت خوراكي انبه حاوي 1990 واحد بين المللي بتاكاروتن (ويتامين آ) است كه خيلي بيشتر ازميزان موجود در ساير ميوه هاست. مجموع كاروتنوئيدها در انبه با رسيدگي ميوه افزايش مي يابد.خوردن ميوه درفصل آن مي تواند ذخيره اي از( ويتامين آ) در كبد تأمين كند كه براي دوام آوردن براي بقيه سال كفايت مي كندو براي پيشگيري از ناهنجاري هاي كمبود ويتامين آ مثل شب كوري، بسيار مفيد است .
انبه، چه رسيده وچه نارس منبع خوبي از( ويتامين ث) مي باشد . در هر يكصد گرم انبه مقدار 16 ميلي گرم ويتامين ث موجود است.( ويتامينهاي آ وث) هر دو آنتي اكسيدان بوده وبه جلوگيري از آسيبهاي راديكالهاي آزاد و در نتيجه كاهش ريسك برخي سرطانها كمك مي كنند. انبه رسيده تامين كننده منبع خوبي از كالري است.يك انبه رسيده به ازاي هر يكصدگرم وزن مقدار 47كيلو كالري تأًمين مي كند.(كه بيشتر از قند فروكتوز به دست مي آيد).انبه نارس در مقايسه با رسيدهً آن كالري كمتري دارد. انبه رسيده همچنين منبع خوبي از پتاسيم بوده و مقدار نا چيزسديم آن ، باعث مي شود براي بيماران داراي فشار خون بالامناسب باشد افرادي كه محدوديت رژيم پتاسيم دار مثل رژيم غذايي براي نارسائي كليه دارند بايد از مصرف انبه پرهيز كنند.
انتخاب وخريد
رنگ لزومأً نشان رسيدگي در انبه نيست.حتي وقتي كه آنها رسيده اند با برخي تغييرات آنها سبز باقي مي مانند، درحاليكه ديگر انبه ها طلايي يا قرمز روشن يا تركيبي از اين دو رنگ هستند.ميوه هايي كه خراب نشده يا علامت سياه روي پوست آن نيست بخريد. بهترين راه انتخاب (در خريد) سفت ومعطر بودن ميوه است.
ذخيره كردن
انبه هاي رسيده مي تواند براي روزها تا هفته ها بستگي به تنوع ان انبار شوند.قطعه هاي انبه مي تواند كنسروشود يا خشك،ومغز آن خارج شود.انبه هاي رسيده بيشتر براي خشك كردن بكار مي روند واينها مي توانند براي ترشي وچاشني غذا بكار برده شوند.

تهيه و كاربردهاي انبه
بهترين مصرف اين ميوه لذيذ خوردن آن به عنوان يك ميوه رسيده است.از انبه ها به علاوه سالادهاي ميوه خارق العاده تهيه مي شود ومي توان براي درست كردن يخمكها وبستني ها نيز خالص شوند.ميلك شيك ها ( مخلوط بستني با شير كاكائو)، آب ميوه ، انواع مربا،ژله ،ترشي (با انبه )خوراك خوشمزه اي را معمولاً آماده مي كنند.
انبه هاي رسيده كوچك همچنين مي توانند ادويه لذيذي با افزودن نارگيل ودوغ بسازند. ميگوها وماهي ها با انبه خام ترش طعم خوبي را مي سازند. ترشي انبه خام وادويه طعم معروفي دارد..انبه ًنارس پوست كنده به قطعات كوچك وباريكي بريده ودر آفتاب خشك مي شودبعداًچاشني وپودر زردچوبه زده كه در هند در طبخ غذا استفاده مي كنند .دانه هاي انبه همچنين خوردني هستندودرسايه خشك وپودر زده و غذاهاي زيادي را بوجود مي آورند. انبه هاي خام كوچك مي تواند بخار داده شوندودر محلول نمك دركوزه گلي براي دوره اي از 4تا5 ماه قرار گيرند. بعدها مي توان انبه ها را بر حسب نياز بيرون آورده پس از خرد كردن با فلفل سبز و مختصري روغن به عنوان چاشني خورد.برگهاي ظريف انبه؛پوست وساقه براي خواص ضد باكتريا ئي درهندوستان وديگر كشورها، به كار برده می شود.


تلخيص و ترجمه:پرديس كسرائي


behnam5555 03-03-2011 09:29 PM


نيكولاس كوپرنيك
نيكولاس كوپرنيك
سال ولادت و فوت : (1543-1473)
نيكولاس كوپرنيك در نوزدهم سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربيت و پرورش او به دست عمويش انجام گرفت. عمويش كه يكي از كشيشان بزرگ بود او را براي تحصيل به دانشگاه «كراكووي» فرستاد. كوپرنيك در بيست و سه سالگي براي تحصيل در رشته طب به دانشگاه «پادو» وارد شد و ضمناً در دانشگاه بولوني تحصيل نجوم مي كرد. طولي نكشيد كه در اثر بروز استعداد خويش يك كرسي تدريس رياضيات را به دست آورد. كوپرنيك در سن 25 سالگي به شهر رم آمد. او در دانشگاه رم استاد اختر شناسي شد و به شاگردانش علوم آسمان شناسي نقل شده از دورانهاي پيشين را كه اخترشناس يوناني «بطلميوس» حدود 1370 سال قبل از زمان او بنيان نهاده بود تدريس مي كرد. در تصوير بطلميوس از نظام عالم زمين مركز عالم است و سيارات هر يك در دايره اي كه شعاع آن فاصله سياره تا زمين است به گرد زمين مي چرخند. اين نظريه پاكيزه و مرتب بود و مي شد از آن براي محاسبات مداري سياره ها نيزاستفاده كرد اما هرچه كه بود نظريه اي غلط بود و بايد هزار و هفتصد سال مي گذشت و مشاهدات نجومي با دقت كافي امكانپذير و انجام مي شد تا زمينه به زير سؤال رفتن آن فراهم مي گرديد. آغاز گر انقلاب علمي كه سرانجام علم يونان را از تخت به زير كشيد نيكولاس كوپرنيك بود كه با كار خود انسان انديشگر را در مسيرخلاقيت بهتري قرار داد. براساس نظريه بطلميوس عالم از شرق به غرب به دور زمين مي گردد ولي كوپرنيك خود از آنچه كه درس مي داد ناراضي بود. بسياري از چيزهايي كه او مشاهده كرده بود با اين فرضيه قابل توجيه و بيان نبود و خود فرضيه نيز داراي تضادها و تناقضهايي بود، مثلاً چرا ستارگان در مقايسه با ماه سريعتر حركت مي كردند تا در مقايسه با خورشيد؟ چرا تعدادي از ستارگان به ظاهر حركتي دوراني به دور آسمان داشتند؟ به همين جهت تصميم گرفت كرسي استادي خود در دانشگاه را ترك كند تا بتواند عميق تر و اصولي تر به پژوهش در دانش اخترشناسي بپردازد. او در سال 1501 پس از چند سال تحقيق در ايتاليا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولي كليساي جامع شهر فرائن بورگ در پروسيا و دبير و مشاور عمويش در منطقه «ارم لند» به كار پرداخت. او به عنوان كشيش كليساي شهر مراسم مذهبي را رهبري مي كرد و به عنوان پزشك به معالجه بيماران مي پراخت. به عنوان يك مخترع يك سيستم سد بندي و ذخيره آب با يك آسياي آبران اختراع كرد كه بوسيله آن آب آشاميدني از يك رودخانه كه در فاصله 3 كيلومتري قرار داشت به داخل شهر هدايت مي شد و بالاخره به عنوان رياضيدان و حسابدار يك روش پولي سكه اي جديد براي پروسياي غربي و پادشاهي لهستان بنا نهاد. از آنجايي كه نخستين تلسكوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود براي پژوهش در زمينه حركات اجرام آسماني تنها به چشمان خود متكي باشد. او براي اين كار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج كليسا شكافهايي در سقف ايجاد كنند. او مي توانست شبها مشاهده كند كه ستارگان چگونه بر فراز اين شكافها عبور مي كنند. وي در سال 1507 دريافت كه اگر به جاي زمين خورشيد مركز عالم فرض شود جداول نجومي موقعيت مكاني سيارات با دقت بس بهتري قابل محاسبه است. ترتيب جديدي كه كوپرنيك براي موقعيت سيارات بر پايه افزايش فاصله آنها تا خورشيد در نظر گرفت- يعني ترتيب: عطارد، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري و زحل جاي ترتيب قبلي در نظريه زمين مركزي را گرفت. بنابر اصل پيشنهادي كوپرنيك چنانچه مدار گردش زمين به دور خورشيد از مدارات مشتري و زحل تنگ تر باشد زمين متناوباً از آنها پيش افتاده، سبب مي شود آن دو در آسمان شب در حال چرخش در جهت معكوس به نظر آيند. ديگر اينكه پديده تقديم اعتدالين را اينك مي شد با فرض تكان خوردن زمين (لرزش خفيف شبيه لرزش ژله) حين چرخش به دور محور خود توضيح داد.
اعتدالين به هنگام عبور خورشيد از صفحه مدار بر استواي زمين رخ مي دهند و برابري طول شب و روز در سراسر كره زمين را سبب مي شوند. اعتدال بهاري حوالي اول فروردين ماه و اعتدال پاييزي در حوالي آخر شهريور رخ مي دهد. مشكل در آن زمان اين بود كه اعتدالين هر سال اندكي زودتر رخ مي دادند و نظريه قديمي بطلميوس قادر به توضيح آن رويداد نبود. پيدايش فصول سال نيز اگر زمين در سال يكبار به دور خورشيد مي چرخيد و محور آن با راستاي قرار گرفتن خورشيد زاويه مي ساخت، بهتر قابل توضيح بود. كوپرنيك تقريباً چهل سال براي تكميل پژوهشهاي اخترشناسي خود وقت صرف كرد. با پايان يافتن پژوهشها ثابت كرد كه تصوير جهاني بطلميوس اشتباه است. خورشيد و ساير ستارگان فقط در ظاهر به دور زمين مي گردند. كوپرنيك ثابت كرد كه در حقيقت اين خورشيد است كه در مركز جهان ما قرار دارد و زمين- مانند معدودي از اجرام آسماني بزرگ ديگر كه او مشاهده كرده بود- به دور خورشيد در گردش است. او اين سياره ها را
Planet ناميد كه از واژه اي يوناني به معناي مهاجر گرفته شده است كه شامل سياراتي است كه پيش از اين ذكر شد. كوپرنيك درباره ماه فرضيه بطلميوس را تأييد مي كرد و به اين باور بود كه ماه واقعاً به دور زمين مي چرخد، در حاليكه زمين به دور خورشيد مي گردد و ماه به عنوان قمر زمين به همراه آن به دور خورشيد مي گردد. كوپرنيك تا اواخر عمر خود از چاپ كامل نظرات خارق العاده خويش خودداري كرد و تنها در سال 1543 بود كه «گفتار درباره چرخش كرات سماوي» او انتشار يافت. افكار آماده در كتاب كوپرنيك بنيادي تر از آن بود كه بتوان آنها را جدي گرفت. يك نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بيماري به دست او رسيد چون او در آن زمان بيش از هفتاد سال سن داشت و مفلوج و تقريباً نابينا بود بعيد به نظر مي رسيد كه موفق به ديدن اين اثر بزرگ چاپي شده باشد، اثري كه او براي خلق و ايجاد آن تمام عمرش را كار كرده بود. كوپرنيك در بيست و چهارم ماه مه سال 1543 هنگامي كه فقط چند روزي از انتشار كتابش مي گذشت وفات يافت. كوپرنيك بدون آنكه بداند چه خدمت ارزنده اي به جهان بشريت كرده است دار فاني را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت يكصد و پنجاه سال از مرگش دانشمندان انديشه هاي او را پذيرفتند. كوپرنيك امروزه بيش از چهار سده پس از مرگش، يكي از بزرگترين ها در قلمرو دانش به شمار مي رود




behnam5555 03-03-2011 09:33 PM



داستان دو بذر


زندگي به تناسب شهامت آدمي، گسترش يا فروكش مي‌كند.
«آنين نين»


در بهار دو تا بذر در خاك حاصل‌خيز كنار هم نشسته بودند اولين بذر گفت: «مي‌خواهم رشد كنم. مي‌خواهم ريشه‌هايم را در خاك زير پايم بدوانم و ساقه‌هايم را از پوسته‌ي خاك بيرون بكشم. مي‌خواهم غنچه‌هاي لطيفم را باز كنم و نويد فرارسيدن بهار را بدهم ... مي‌خواهم گرماي آفتار را روي صورتم و لطافت شبنم صبحگاهي را روي گلبرگ‌هايم احساس كنم.!» و رشد كرد و قدر برافشت.
بذر دوم گفت: «من مي‌ترسم اگر ريشه‌هايم را در خاك،‌ زير پايم بدوانم از كجا معلوم كه در تاريكي به چيزي بر نخورم؟ اگر راهم را از ميان پوسته‌ي سخت بالاي سرم بيابم از كجا معلوم كه جوانه‌هاي لطيفم از بين نروند ... و اگر بگذارم كه جوانه‌هايم باز شوند از كجا معلوم كه يك مار نيايد و آن‌ها را نخورد و اگر بگذارم كه غنچه‌هايم باز شوند از كجا معلوم كه طفلي مرا از زمين بيرون نكشد؟ نه!‌ بهتر است منتظر بمانم تا همه جا امن و امان شود او اينطور بود كه او منتظر ماند.
مرغ خانگي كه در خاك دنبال دانه مي‌گشت، بذر منتظر را ديد و او را خورد.
«نغمه‌ي عشق»
نتيجه:
براي زيستن، شهامت لازم است. يك دانه‌ي نتركيده،‌ داراي همان ويژگي‌هايي است كه جوانه‌ هنگام شكستن پوسته‌اش دارد. با اين وجود، فقط زماني كه پوسته‌اش را مي‌شكند، مي‌تواند خود را به درون ماجراي زندگي پرتاب كند.

behnam5555 03-03-2011 09:38 PM


سخنان گهر بار


ترس همچون چوبي لاي چرخ زندگي است.
«دنيس ويتلي»



«با ترس‌هايتان مشورت نكنيد»
يك بار كه يكي از فرماندهان نظامي،‌ حمله‌ي جسورانه‌اي را طرح ريزي مي‌كرد، يكي از ژنرال‌ها هراسان پيشنهاد او را رد كرد و گفت:
- من از عواقب اين كار وحشت دارم. «مي‌ترسم كه ...»
فرمانده، همان طور كه روي شانه‌ي زير دست ترسوي خود، دست مي‌گذاشت گفت:
- ژنرال، هيچ‌گاه با ترس‌هايتان مشورت نكنيد.
«مثبت درماني»
«امن» و «بي خطر» وهمي بيش نيست نه در طبيعت و نه در زندگي فرزندان آدم، چنين چيزي وجود ندارد. پرهيز از خطر در تمام مراحل حيات، مطمئن‌تر از روبه‌رو شدن با آن نيست. زندگي يا جسارت است و ماجرا و يا ديگر هيچ.
«هلن كلر»


متدين واقعي بايد در دنيا سهم داشته باشد. بايد دنيا را نسبت به آنچه هنگام ورودش به دنيا يافت، كمي زيباتر سازد. بايد دنيا را كمي مسرت بخش‌تر سازد. بايد كمي بيشتر، عطر آگينش كند. بايد كمي بيشتر همسازش كند. اين قرار است سهم او باشد.
«اوشو»


جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم نامحدود است. هننوز چيزهاي زيادي هست كه بايد كشف شوند. زيبايي‌هايي كه بايد عيان شوند و رازهايي كه بايد شناخته شوند. شما چه نقشي در اين برنامه‌ي الهي، بازي خواهيد كرد.
«جي. پي. واسواني»‌

در نيمه‌ي دوم قرن نوزدهم،‌ سرپرست اداره‌ي ثبت اختراعات گفت: «آنچه اهميت داشته قبلاً اختراع شده است.» در طول تاريخ اين باور رايج بوده و مردم بر اين عقيده بودند «آنچه امكان پذير بود، ايجاد شده است.» اما زندگي انسان،‌ فرايندي براي رسيدن از يك كشف به اكتشاف بعدي است. ما در دوراني زندگي مي‌كنيم كه دانش بشري هر ده سال، دو برابر مي‌شود.
«استفان كاوي»

تأييد زندگي و نه نفي زندگي، دين است. زيرا خداوند زندگي است و هيچ خداي ديگري جز خداي يگانه نيست. خدا سبزي درختان، سرخي درختان و زردي درختان است. خدا همه جا هست، تنها خدا هست. انكار زندگي يعني انكار خدا، نكوهش زندگي يعني نكوهش خدا. چشم پوشيدن از زندگي يعني اينكه خود را داناتر از خدا مي‌داني.
«اوشو»

هنگامي كه بميريم، كه بي‌شك نيز خواهيم مرد،‌ در مورد هيچ چيز، بيش از اينكه چگونه زندگي را ارج گذاشته‌ايم مورد حسابرسي قرار نخواهيم گرفت.
خدا اين جهان را ساخته است پس آن قدر جالب باشد كه توجه او را به خود جلب كند. پس اگر مي‌بينيد كه امور، كسالت بار، كهنه، خسته كننده و قابل پيش بيني مي‌شوند شايد خودتان توانايي علاقه‌مند بودن و توجه كردن را از دست داده‌ايد.
«ديپاك چوپرا»


هر ذره‌اي كه بيني بيهوده نيست در دهـر
چون نيست كار يزدان، بيهوده آفـريـدن
«مولوي»


مرگ آورترين تعبيرها آن‌هايي هستند كه نگرش مثبت به زندگي را به نگرش منفي تبديل مي‌سازند. به تو گفته‌اند كه زندگي روي اين زمين مانند تبعيد شدن به «سيبري» است و شما زندانياني بيش نيستنيد. شما به اين زندگي پرتاب شده‌ايد تا تنبيه شويد. زندگي تنبيه نيست بلكه پاداش است. با دادن اين فرصت عظيم براي رشد، ديدن، دانستن، ادراك و بودن‌، شما پاداش گرفته‌ايد. من زندگي را پديده‌اي روحاني مي‌بينم. در واقع به نظر من، زندگي و خداوند مترداف يكديگرند.
«اوشو»

اين جهان نيست كه بايد نظم بگيرد. بلكه جهان عين نظم است. اين ما هستيم كه بايد خود را هماهنگ با اين نظم كنيم.
«هنري ميلر»

در دنيا هيچ چيزِ كاملاً خطايي وجود ندارد. حتي يك ساعتِ از كار افتاده نيز مي‌تواند دوبار در روز، وقت را دقيق نشان بدهد.
«پائولوكوئيلو»


منبع: كتاب - شما عظیم تر از آن هستید که می اندیشید - نويسنده: مسعود لعلي



behnam5555 03-03-2011 09:42 PM

طنزمشروطه

ميرزا علی اکبرخان دهخدا

دهخدا، علاوه بر طنز نوشتاری در شعر طنز نيز بسيار روان و زيبا شعر میسرود.
يکی از معروف ترين و زيباترين اشعار دهخدا که متاثر از ميرزا علی اکبرخان صابراست، به نام « روسا و دولت» با کنايه از وضع استبداد، روسا را در نقش مادرانی نادانو ملت را در نقش کودکی بيمار به شعر درآورده، شعر روسا و دولت، طنزی است تلخ ازدوران مشروطه که هم معرف شيوه طنزدهخدا و هم نشان دهنده اوضاع زمانه و زبان مردماست. دهخدا در اين شعر شاهکار زبانی انجام داده است.

روسا و دولت


خاک به سرم بچه به هوش آمده
بخواب ننه يک سر دوگوش آمده

گريه نکن لولو مياد می خوره
گربه مياد بزبزی رو می بره

- اهه اهه – ننه چته؟ گشنمه
-
بترکی، اين همه خوردی کمه؟!

چخ چخ سگه نازی پيشی پيش پيش
لالای جونم گلم باشی کيش کيش

- ازگشنگی، ننه، دارم جون می دم
-
گريه نکن فردا بهت نون می دم

- دستم، آخش، ببين چط يخ شده
-
تف تف جونم، ببين ممه اخ شده

- سرم چرا آن قده چرخ می زنه؟
توی سرت شيپيشه جا می کنه

خ خ خ خ -جونم چت شده!-هاق هاق
-
وای خاله! چشماش چرا افتاد به طاق

آخ تنشم، بيا ببين سرد شده
رنگش چرا، خاک به سرم، زرد شده؟
وای بچم رفت ز کف، رود رود
مانده به من آه و اسف، رود رود!

behnam5555 03-03-2011 09:45 PM


چگونه با اصول زندگی هماهنگ شویم؟

نخست:همیشه مواظب افکارمون باشیم.به هر چی فکر کنیم همون میشه.

اگه یه وقت فکر پلیدی به سراغمون اومد میتونیم با نیشگون گرفتن ازش از ورودش جلوگیری کنیم.

دوم:هر چی که بکاریم ،برداشت خواهیم کرد.پس مراقب هر کار کوچیکی که انجام میدیم باشیم.

سوم:معاشران خودمونو با دقت انتخاب کنیم.اگه همنشین افراد خدا دوست باشیم ،تقدس اونا
تو زندگیمون رخنه میکنه.

چهارم:سعی کنیم به چیزی وابسته نشیم.وظیفه مونو انجام بدیم اما از درون وابسته نشیم

و بدونیم که هیچ چیز هیچ چیز به ما تعلق نداره.

پنجم:هر چه بیشتر خودمونو به خدا تسلیم کنیم.بگیم:خدایا بادا که خواست تو و نه خواست

من،تحقق بپذیره.

ششم:شجاع باشیم.بودا به مریداش میگه:اگه شجاع نباشید میل و خواسته های غیر

انسانی وارد قلبتون میشه،درست مثه بارونی که از سقف شکاف خورده وارد خونه میشه.

هفتم:تا جایی که میتونید به افراد بیشتری خوبی کنید.


(جی.پی.واسوانی)


behnam5555 03-03-2011 09:47 PM



دلتنگی

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین
شمال
و در جنوب ترین جنوب
همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت
که بود با من و
یوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی .... دگر کافی ست

شعر "18" از دفتر شعر "از جدایی ها (دفتر نخست)" شاعر "حمید مصدق"






behnam5555 03-03-2011 09:51 PM


صورت برزخی

دکتر حاج حسن توکلی نقل می کند:

روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم؛ سوار ماشین شدم؛ میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام (و) این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!!


با اینکه بنا نداشتم پیش شیخ (رجبعلی خیاط) بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ؛ قبل از اینکه حرفی بزنم شیخ فرمود:

دیدی همۀ مردها زن شده بودند! چون مرد ها به آن زن توجه داشتند همه زن شدند!
(کیمیای محبت، محمد ری شهری)

شیخ رجبعلی خیاط


توضیح این واقعه (و امثال آن) را نیز از میان فرمایشات شیخ می‌توان یافت:

شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمود:



دل هرچه را بخواهد همان را نشان می دهد؛ سعی کنید دل شما خدا را نشان دهد! انسان هرچه را دوست داشته باشد، عکس همان در قلب او منعکس می‌شود، و اهل معرفت با نظر به قلب او می‌فهمند که چه صورتی در برزخ دارد. اگر انسان شیفته و فریفتۀ جمال و صورت فردی گردد، یا علاقۀ زیاد به پول یا ملک و غیره پیدا کند، همان اشیاء، صورت برزخی او را نشان می‌دهند.

(کیمیای محبت، محمد ری شهری)


behnam5555 03-03-2011 09:55 PM


گرانمایه ترین بخش از منشور کوروش بزرگ

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، ...، نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ...
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را بسوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من بآرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
نابسامانی درونی بابل و نیایشگاههای آنجا دل مرا بدرد آورد... من برای آرامش کوشیدم.
من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.
مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم.
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.
همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد.
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند...
من برای همه مردم همبودگاهی آرام مهیا ساختم وآرامش را به تمامی مردم پیشکش کردم.

behnam5555 03-03-2011 09:59 PM


من آن مرغم

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
خیز و به ناز جلوه ده
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایه‌ی قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعله‌ی جمال تو
قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را
وعده‌ی جلوه چون دهی قدوه‌ی اهل صومعه
وحشیم و جریده رو کعبه‌ی عشق مقصدم
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
بدرقه اشک و آه من قافله‌ی نیاز را


وحشی بافقی


اکنون ساعت 03:05 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)