پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

BaHaReH 11-16-2010 10:34 PM

زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد .

این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است


BaHaReH 11-16-2010 10:35 PM

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

behnam5555 11-22-2010 09:22 PM


لحظه تکرار


شعرهای دفتر من هیچ می دانی چه شد ؟ ... شعله و خاکستر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتنت بر عهد و پیمان خط بطلانی کشید ... اعتقاد و باور من هیچ می دانی چه شد ؟

بعد تو دیگر کسی یادی از این تنها نکرد ... چشم مانده بر در من هیچ می دانی چه شد ؟

لحظه تکرار تو در هر عبور از حادثه ... زخم های پیکر من هیچ می دانی چه شد ؟

مستی من از تو و از همت چشمان توست ... جام درد و ساغر من هیچ می دانی چه شد ؟

کاش می دیدی شکستم لحظه انکار تو ... در وداع آخر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتی و آن حلقه را با خود نبردی یادگار ... حرمت انگشتر من هیچ می دانی چه شد ؟

نیستی تا وقت گریه یار چشمانم شوی ... گونه خیس و تر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتی و من ماندم و یک دفتر و صدها غزل ... شعرهای دفتر من هیچ می دانی چه شد ؟

behnam5555 11-22-2010 09:23 PM



خيال کردم تو هم درد آشنايي ... به دل گفتم تو هم هم رنگه مايي

خيال کردم تو هم در باديه عشق ... اسيره حسرت و رنج و بلايي

ندونستم که بي مهرو وفايي ... نفهميدم گرفتار هوايي

ندونستم ته ديداره شيرين ... نهفته چهريه تلخ جدايي

تو که گفتي دلت عاشقترينه ... دلت عاشق ترين قلب زمينه

هميشه مهربونه با دل من ... براي قلب تنهام همنشينه

چرا پس دل بديده بي وفايي؟ ... شده قربانيت بي خون بهايي!

نفهميدي اميد ناميدي ... رها کردي دلم رفتي کجايي

behnam5555 11-22-2010 09:31 PM



شمع خودسوز شدم با دل بى‏تاب بيا ... اى تو روياى شب و ديده بى‏تاب بيا

چه گهرزا شده اين چشم پراميد اى يار ... جوهر عشق بر آن جام مى ناب بيا

دم به‏ دم ناى من آواى تو مى‏خواند و بس‏ ... به دمى كن كرمى با من و بشتاب بيا

نى روشنگر جان بودم و سودائى عشق‏ ... پيش از آنى كه شوم تيره چو مرداب بيا

پاى بر هفت فلك بود مرا همچو ملك‏ ... حاليا دورم از آن گمشده آداب بيا

سفر عمر بسر آمد و فردائى نيست‏ ... اين دو روزى كه مرا هست، تو درياب بيا

دفتر عشق نواخوان فراقى نشود ... بررقم وصل توان برد به هر باب بيا

چه سبب سوز بلائى است جدائى اى دوست‏ ... سببى ساز و به كام دل احباب بيا

شب چراغ دلى اى روشنى خلوت جان‏ ... پا به‏پا همقدم شبرو مهتاب بيا

* پ.پاكزاد*


ساقي 12-10-2010 07:24 PM

غصه‌های این شهر
چه پشتکاری دارند،
دائم در این فصل بارانی،
چاله می‌کنند و
شادی‌های نورس را
زنده به‌گور می‌کنند.._:2:
.
.

behnam5555 12-11-2010 07:56 PM



امشب دلم گرفته…

[IMG]http://*****************/Files73/abfdc16eda4245199013.jpg[/IMG]

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته


behnam5555 12-12-2010 08:57 PM


dear59 12-22-2010 03:05 PM

تقصیر تو نبود

این شناسه ها بودند که مرا تنها کردند!

آن روزها فقط من بودم و تو

تنها من و تو که نهایت می شدیم ما! ..

اما...

آنقدر دنیا حقیر شد که نسبت ها بیشتر شد

حرف از دیگری و دیگران به میان آمد

و این زبان نویسان بودند که اینبار نارو زدند!!!

شناسه ها زیاد شدند

ضمیرهایی آمدند از جنس غایب

من --------- -------- ما

تو ------------ --- شما

او -------------- ایشان

...

آغاز فتنه زمانی بود که او آمد

و توماند بین من واو

من------ تو ---- او

...

و این فاصله زیادتر شد :

من------------- تو--او

...

و تو رفتی با او!

تقصیر این زبان نویسان بود و بس.


او آمد

ما تجزیه شدیم

تو رفتی

من ماندم...

من ماندم و شعرهایی که هرگز برای تو سروده نشد...

shahzade 12-22-2010 05:57 PM

سرم از توی دستهایم افتاد
قِل خورد روی سنگفرش
افتاد توی آبراهی که آب نداشت
شکست
تمام افکارم بیرون ریختند
مثل تیله های بلوری
پخش شدند
دیروز که باران آمد
افکار گندمی ام نم کشیدند
آفتاب که بتابد جوانه می زنند


اکنون ساعت 06:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)