قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود |
در خواب سخن نه بی زبان گویند
در بیداری من آنچنان گویم |
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود |
درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست
چو جمله سوخته شد شادشن و خوش می خند |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم |
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر |
رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش
در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم |
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل |
لیک روی دوست بینی بی خبر باشی ز زخم
چون زنان مصر بی خود در جمال یوسفان |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
اکنون ساعت 09:14 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)