از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت |
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست |
به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است |
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته میبینم این پاسبانرا |
غم زمانه که هیچ اش گران نمی بینم دواش جز می چون ارغوان نمی بینم |
تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان |
اکنون ساعت 10:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)