واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است ل |
لاف و دعوی باشد این پیش غراب
دیگ تی و پر یکی پیش ذباب غ |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را ف |
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت پیش آر قدح که باده نوشان صبوح آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت الف |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را د |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل از سایه به خورشید اگرت هست امان خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل ////..... |
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما خ |
خورشید رخا من به کمند تو درم
بارت بکشم به جان و جورت ببرم گر سیم و زرم خواهی و گر جان و سرم خود را بفروشم و مرادت بخرم ج |
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست ب |
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما ش |
اکنون ساعت 02:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)