شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد |
دل گفت فرو كش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود |
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر میفروش |
شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد |
ديدمش خرم وخندان باده بدست
واندر آن آينه صد تماشا ميكرد |
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد |
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصایل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
تا بود نسخه عطري دل سودا زده را
از خط غاليه ساي تو سوداي طلبيم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد |
اکنون ساعت 08:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)