صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر بکوه و بیابان تو داده ای ما را |
در بيابان گربه شوق كعبه خواهي زد قدم
سرزنش ها گركند خار مغيلان غم مخور |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی، ره ز که پرسی چون باشی؟ |
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را |
ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست
سهي قدان سيه چشم ماه سيما را |
این که همون شعر قبلیه قربونت;):53:
|
:21:
آشنايي نه غريب است که دلسوز من است چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت |
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
زليخا طلعتي را راندهام از شهر بند دل
به مصر دلبري يوسف عذاري کردهام پيدا |
اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)