پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

مجتب 02-15-2010 07:57 PM

سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

MAHDI 02-15-2010 08:01 PM

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابرست و بزمگه لب کشت


مجتب 02-15-2010 08:13 PM

ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته​ایم

ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده​ایم

MAHDI 02-15-2010 08:15 PM

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

Omid7 02-15-2010 09:16 PM

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

MAHDI 02-15-2010 09:22 PM

دل دادمش بمژده وخجلت همی برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

Omid7 02-15-2010 10:00 PM

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

MAHDI 02-15-2010 10:20 PM

دشمن بقصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدایرا که نیم شمسار دوست

رزیتا 02-15-2010 10:24 PM

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

MAHDI 02-15-2010 10:26 PM

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

مجتب 02-15-2010 10:29 PM

هان مشو نومید چون واقف نه​ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی​های پنهان غم مخور

رزیتا 02-15-2010 10:34 PM

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

Omid7 02-15-2010 10:34 PM

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت

رزیتا 02-15-2010 10:36 PM

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان غم مخور

Omid7 02-15-2010 10:39 PM

ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد

رزیتا 02-15-2010 10:52 PM

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

MAHDI 02-15-2010 11:14 PM

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

آريانا 02-15-2010 11:38 PM

ای یار، بیا و یاریی کن
رنجه شو و غم‌گساریی کن

ای نیک، ز من همه بد آمد
نیکی کن و بردباریی کن

بر عاشق خود مگیر خرده
ای دوست بزرگواریی کن

Omid7 02-16-2010 12:00 AM

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

MAHDI 02-16-2010 12:07 AM

علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

deltang 02-16-2010 12:13 AM

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

MAHDI 02-16-2010 12:21 AM

همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد

رزیتا 02-16-2010 12:53 AM

حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

Omid7 02-16-2010 12:54 AM

خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی
ای ز چشمه نوشت چشم و دل چراغانی
سرفرازی جاوید در کلاه درویشی است
تا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی

MAHDI 02-16-2010 12:57 AM

ماهم این هفته برون رفت و بچشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

رزیتا 02-16-2010 01:02 AM

مردم دیده ز لطف او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

MAHDI 02-16-2010 01:06 AM

دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست

Omid7 02-16-2010 01:09 AM

گرچه چشمان تو جز در پي زيبايي نيست
دل بكن آيينه اينقدر تماشايي نيست

رزیتا 02-16-2010 01:15 AM

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست

Omid7 02-16-2010 01:24 AM

آب حیات منست خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

رزیتا 02-16-2010 01:28 AM

اگر چه دوست به چیزی نمی خرد مارا
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

Omid7 02-16-2010 01:32 AM

چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

رزیتا 02-16-2010 01:36 AM

از بهر خدا زلف پیرای که ما را
شب نیست که صد عربده ما باد صبا نیست

Omid7 02-16-2010 01:38 AM

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

رزیتا 02-16-2010 01:42 AM

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

Omid7 02-16-2010 01:43 AM

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

رزیتا 02-16-2010 01:46 AM

برو از خانه گردون بدرو نان مطلب
کآن سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

Omid7 02-16-2010 02:31 AM

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

رزیتا 02-16-2010 02:35 AM

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

Omid7 02-16-2010 02:41 AM

تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند


اکنون ساعت 10:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)