تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
نسیم در سرگل بشکند کلاله یسنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید |
دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار بدولت حواله بود |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز |
زان باده که در میکده ی عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش! |
شکسته وار بدرگاه تو آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تو پنداری که بد گو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن |
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمه شب دوش به بالین من آمد و بنشست |
تعظیم تو بر جان و خرد واهب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل. |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند |
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدهست
رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن ررسد به جانان یا جان ز تن برآید |
نقل قول:
مجتب جان معلومه این همه حافظ زدی بازم همرو حفظ نشدیا:24: کلش اینجاست: بر سر بازار جانبازان منادی میزنند بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدهست رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید جامهای دارد ز لعل و نیمتاجی از حباب عقل و دانش برد و شد تا ایمن از وی نغنوید هر که آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم ور بود پوشیده و پنهان به دوزخ در روید دختری شبگرد تند تلخ گلرنگ است و مست گر بیابیدش به سوی خانهٔ حافظ برید |
دی گلهای ز طرهاش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند آخه نمیدونستم دوتا دوست دختر داشته... در مورد رز چیزی نگفته بود...سکوریت بود انگار. |
بیاساقی ان می که حال اورد
کرامت فزایدکمال اورد امیدوارم سال جدیدسال خردورزی وبه حقیقت رسیدن این کهن قوم پارس باشد ارادتمند:دکتراشکان |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
نسيم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها شکسته بینی بی جرم و بی جنایت |
تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
ديدن روی تو را ديده جان بين بايد |
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني |
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور |
یاد باد آنکو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
منم که ديده به ديدار دوست کردم باز
چه شکر گويمت ای کارساز بنده نواز |
ز شرم آنکه بروی تو نسبتش کردم
سمن بدست صبا خاک در دهان انداخت |
تعبير رفت يار سفرکرده میرسد |
یا رب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان بچمن بازرسان |
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست |
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
بهواداری آن عارض و قامت برخاست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم |
مرا کیفیت چشم تو کافیست ریاضت کش به بادامی بسازد |
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس |
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند |
دلربای همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش |
اکنون ساعت 05:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)