دست افشان بسر کوی نگار آمـده ام
پای کوبان ز پـِی نغـمۀ تـار آمده ام |
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند |
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم |
من و دل،آخر از این شاخه فرو می افتیم
دست کم دست تو بگذار بچیند ما را |
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز |
زاهد خــام کـه انکـار مِـی و جــام کـُند
پخته گردد چو نظر بر مـِی خام اندازد |
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجرما را نیست پایان الغیاث |
اکنون ساعت 06:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)