شهر ياران بود و خاك مهربانان اين ديار
مهرباني كي سر امد شهرياران را جه شد |
دیـر اسـت کــه دلـدار پیـامی نفـرستاد
ننــوشـت سـلامی و کـلامـی نفـرسـتاد |
در قعر جان مستم دردی پدید آمد کان درد بندیان را دایم کلید آمد چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد |
دلی کز عشق عین درد گردد ز دردش در جهان مرهم نماند اگر یگ ذره از اندوه نایافت به عالم برنهی عالم نماند |
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهـم پندش ولیکن در نمیگیرد |
دلی کز عشق جانان دردمند است همو داند که قدر عشق چند است دلا گر عاشقی از عشق بگذر که تا مشغول عشقی عشق بند است |
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه پرکن قدح باده که معلومم نيست کاين دم که فرو برم برآرم يا نه خیام |
آیلین
خداوندا تو می دانی !
که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آنکس که انسان است واز احساس سر شار است!{داش مشتی} {قیژه} اينجا جاي مشاعره است خانم آيلين |
تا دل به مهرت داده ام
در بند تو افتاده ا م جون در نماز استاده ام كويي به محراب اندري |
اکنون ساعت 06:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)