عيش امروز علاج غم فردا نکند
مستي شب ندهد سود به خميازه صبح // ف |
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست س |
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش ،بی یار مهیا نشود یار کجاست ؟ // ش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو بست .:: ل ::. |
لطافت آنقدر دارد که هنگام خراميدن
توان از پشت پايش ديد نقش روي قالي را // ی |
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگیش م |
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا ب |
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند س |
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد |
پس کو حرف انتخابیت با ب میگم
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها ن |
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این گ |
گر چه ياران فارغند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد ص |
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد ر |
روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خواست وندر طلب طعمه پر و بال بياراست ف |
فغان که در طلب گنجنامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد ب |
با هر شکوفه،خاروخسی آفریده شد
همراه عشق،هم،هوسی آفریده شده ی |
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم // ه |
هم ز حق رستیم اول در جهان
هم بدو وا میرویم از انقلاب ای مسافر دل منه بر منزلی که شوی خسته به گاه اجتذاب ف |
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم //ش |
شاهد شیرین من برد دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من ر |
رواق منـظر چشم مــن آشیــانۀ توست
کرم نما و فرودآ که خانه ، خانۀ توست // گ |
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت ب |
بـه فـتراک جفا دلها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرين جانها چو بگشايند بفشانـند ر |
رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد
نا امیدی خبری نیست که یکـبار آری // ی |
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند پ |
پرده از روی بیـنداز بجــان تو قسم
غیر دیدار رُخت مُلتمسی نیست مرا // ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم ل |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش این و آن دارد ک |
كافر دل نميبندي نقاب زلف و ميترسم / كه محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
و |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا // ت |
تا توانی میگریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها همی بر جان زد یار بد بر جان و بر ایمان زند ف |
فـــارغ از مــا و منـست آنـکه بکـوی تو خـزید
غافل از هر دو جهان کِی به هوای من و ماست // ش |
شب بود شمع بود من بودم و غم
شب رفت شمع سوخت من ماندم و غم خ |
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش |
حرفتو انتخاب نکردی دوسته من
نمی دانم چرا مشکل یکی نیست اگر باشد یکی دیگر غمی نیست ولی بر ما چنین است که هزاران بلا و غصه هم بر ما غمی نیست ع |
عمر در سود و زیان بردی به آخر بی خبر
می ندارد سود با تو پس زیان می بایدت ی |
یاد آن روزی که در صفحۀ شطرنج دلت
شاه عشق بودم و از کیش رُخت مات شدم // آ |
آن خلوت که دل دریاست آنجا / همه سرچشمه ها آنجاست آنجا
ن |
نـاله را هرچند میخـواهم که پنهـانی کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم، فریاد کن //م |
من که ز جان ببریده ام ، چون گل قبا بدریده ام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد خامش کنان فرمان کنند ، وین شمع را پنهان کنند شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد ای لولیان ای لولیان ، یک لولی ای دیوانه شد دیوانه شد ش |
اکنون ساعت 03:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)