شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم |
من آنم که در پای خوبان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را |
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش |
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین سخنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان |
نیست بر نقش دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما |
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش |
شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند |
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت حافظ |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد حافظ |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد حافظ |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دلست این و به جان بنیوشیم |
می خواه و گل افشان شو از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی |
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رقت |
تعظیم تو بر جان و خرد واهب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل. |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد |
آقا بهنام دوست عزیز، این تایپیک صرفا برای مشاعره هست ....
|
در بهای بوسه ای جانی طلب می کنند این دلشتانان الغیاث |
ثــواب روزه و حـــج قـبـول آنکس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد |
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست |
ترسم این قوم که بر دردکشام می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای آفتاب ملک که در جنب همتت
چون ذرهٔ حقیر بود گنج شایگان |
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند |
دارم امید برین اشک چو باران که دگر برق دلت که برفت از نظرم باز آید {پپوله} |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ. |
غلام همت آن نازنینیم
که کار خیر بی روی و ریا کرد |
دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم |
اکنون ساعت 08:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)