تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست ل |
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را ک |
کـُدام آهــن دلـــش آمـــوخت ایـن آئیـن عَــیّـاری
کز اوّل چون بُرون آمد رهِ شب زنده داران زد ش |
شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان
از پرتو سعادت شاه جهان ستان ل |
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم |
ماهی که شد به طلعتش افروخته زمین
شاهی که شد به همتش افراخته زمان ك |
کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت
بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا به جمع کردن دامن چو داغ لاله گذشت ف |
فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود م |
مزن بانگ بر من که این است جرمم
که خورشید خواندم به بانگ بلندت ش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ه |
اکنون ساعت 01:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)