همچو غواصان دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی میبایدت و |
وزیر شاهنشان خواجهٔ زمین و زما
که خرم است بدو حال انسی و جانی گ |
گر همین سوز رود با من مسکین در گور
خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم د |
درون پردهٔ گل غنچه بین که میسازد
ز بهر دیدهٔ خصم تو لعل پیکانی س |
سوختی جانم چه میسازی مرا
بر سر افتادم چه میتازی مرا ب |
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا د |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت ی |
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی ن |
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
حرفت کو؟;)
تا بر قرار حسنی دل بیقرار باشد تا روی تو نبینم جان سوکوار باشد ن |
اکنون ساعت 01:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)