وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بر بط زنان میگفت نوش |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند |
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن که ندارد دل من طاقت هجران دیدن سعدی |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد |
هر کس به دری جبهه تسلیم نهادست ما جز در تسلیم و رضا را نشناسیم |
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور |
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم |
باز غم غریبی ، باز بی قراری / باز دلت شکسته ، حالی نداری ... نسیما(افتخاری) |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شودروزی گلستان غم مخور |
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور |
اکنون ساعت 06:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)