می خور که هر که آخر جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت |
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آنگه عیان شود که بود موسم درد |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم |
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
يا رب امان ده تا بازبيند |
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخ تو این خسته ی رنجور نماندهست |
تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان |
تو همچون گل زخندیدن لبت با هم نمی آید روا داری من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟ |
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم ازاری ندارم. |
معشوق چون نقاب ز رخ در نمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
در اندرون من خسته دل ندانم کيست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست |
تو را من چشم در راهم در آن هنگام که میگیرند در شاخ تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی |
نقل قول:
تارا خانوم، این شعر که از حافظ نیست که ;) ********************************* گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند بحمدلله والمنه بتی لشکر شکن دارم |
عذر می خوام حواس نمیذارن واسه آدم که!
ولی اگر حافظ در زمان کنونی بود شعر نو نمیگفت؟ من از رندی نخواهم کرد توبه ولواذیتنی بالهجر و الحجر |
نه نمیگفت!!!
روز و شب خوابم نمی آید ز چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عدو چو تيغ کشد من سپر بيندازم |
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی |
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم |
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی |
یاد بادآنکو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم
ترا می بینم و میلم زیادت می شود هردم |
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست |
تا کی کشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزی کرشمهای کن ای يار برگزيده |
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند |
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد |
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسید ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت |
تو پنداری که بد گو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز |
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را |
اکنون ساعت 08:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)