وقتي که در ميان دلدادگان نشستي
دلداده باش و ديگر از دلبري حـذر کن ق |
قومی هستند، کز کله موزه کنند
قومی دیگر، که روزه هر روزه کنند قومی دگرند ازین عجبتر ما را هر شب به فلک روند و دریوزه کنند م |
من به جرم با وفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم همدمی بازیچه ی دلها شدم ض |
ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر یا رب منزلی بود خ |
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است // د |
دی کوزهگری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار و آن گل بزبان حال با او میگفت من همچو تو بودهام مرا نیکودار م |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابـسـتـن از آن به،که ببندی و نیـایی سعدی ط |
طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد سعدی و |
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها // ي |
یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعه می مملکت چین ارزد جز باده لعل نیست در روی زمین تلخی که هزار جان شیرین ارزد س |
اکنون ساعت 06:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)