دیده را دستگه در و گهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند |
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس |
میل من سوی وصال و قصد او سوی عراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا |
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
اکنون ساعت 09:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)