جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست ن |
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت ی |
یک سخن با خویشتن گفته و زان هر ذره را
در زبان صد گونه تقدیر و بیان انداخته ق |
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد ز |
زین روی که راه عشق راهی تنگست
نه بر خودمان صلح و نه بر کس جنگست ش |
شاهد بخت چون کرشمه کند
ماش آیینه رخ چو مهیم ت |
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار ز |
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست خ |
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است انگشت وزیر یا سر سلطانی است ح |
حکمش روان چو باد در اطراف بر و بحر
مهرش نهان چو روح در اعضای انس و جان س |
اکنون ساعت 04:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)