غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت |
دوست ان باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی |
ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان |
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست |
ز شیر شتر خوردن وسوسمار
عرب را به جایی رسید ست کار که تاج کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو |
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو |
دوباره در شب من آفتاب کن ای یار!
چقدرسایه ی مشکوک در حوالی ماست |
چون خامهٔ سبک مغز، از بی حضوری دل شد بیش روسیاهی، در هر سجود ما را گر صبح از دل شب، زنگار میزداید چون از سپیدی مو، غفلت فزود ما را؟ تا داشتیم چون سرو، یک پیرهن درین باغ از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را صائب تبریزی |
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد |
بهار آمد بهار آمد که عالم بوي جان گيرد بنال اي بلبل عاشق که يار گلعذار آمد |
اکنون ساعت 05:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)