اینش سزا نبود دل حق گذار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید |
در خرمن صد عاقل زاهد زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم |
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد |
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد |
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
ای عاشقان روی تو از ذره بيشتر |
منم ان شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه قند و شکر می بارم |
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراق دارد |
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار |
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید |
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآی و به ره عیب بپوی |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد |
دل و دینم دل و دینم ببردست
برو دوشش برو دوشش برو دوش |
شده ام خراب و بدنام و هنوز اميدوارم
كه به همت عزيزان برسم به نيك نامي |
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل |
لاف سر پنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی |
یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان |
نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمی گیرد |
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم |
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق |
قتل این خسته به شمشیر تو تثدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود |
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست |
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود |
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم
زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز |
در چین زلفش ای دل مسکین چگونه ای
کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو |
وه که دردانه ای چنین نازک در شب تار سفتنم هوس است |
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند |
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش |
اکنون ساعت 11:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)