یک چشم من اندر غم دلدار گریست چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روز وصال آمد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست |
تشويش وقت پير مغان ميدهند باز
اين سالکان نگر که چه با پير ميکنند |
دل ز غم یک پرده خون شد، پرده پوشی تا به کی؟
جان ز تن با ناله بیرون شد، خموشی تا به کی؟ |
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست من کیستم گر او هست حقا که من نیستم |
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قباي تو بست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق // هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست // که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف زاشک // ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم |
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايي |
یاقوت مگر پیش ِ لب ِ لعل تو دم زد
کز رشک چو من جلوه دهد خون، جگری را |
اشتباهي هست لفظي در بيان
ليک خود کو آسمان تا ريسمان |
نظري به دوستان كن كه هزار بار از آن به
كه تحيتي نويسي و هديتي فرستي |
اکنون ساعت 01:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)