راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد |
دوش می گفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر |
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
دل سراپرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست |
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی |
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود |
اکنون ساعت 08:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)