حیفست سخن گفتن با هر کس از آن لب
دشنام به من ده که درودت بفرستم ص |
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را ف |
فلک با بخت من دایم به کینست
که با من بخت و دوران هم به کینست ق |
قوم از شراب مست وز منظور بینصیب
من مست از او چنان که نخواهم شراب را ب |
با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وز نااهلان تمام دامن درکش ن |
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست ر |
روا شود همه حاجات خلق در شب قدر
که قدر از چو تو بدری بیافت آن اعزاز س |
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را ش |
شدم نومید کاندر چشم امید
نیامد خوب رخساری دریغا م |
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است د |
اکنون ساعت 01:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)