ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه سوخت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرُفت |
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست |
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد |
دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
اکنون ساعت 01:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)