نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است |
تا زمیخانه و می نام نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم همان خواهد بود |
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد آن به که به خود پاک شویم اول کار چون آخر کار خاک میباید شد |
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد |
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم |
من نمی گویم که باید قله ای نستوه باشم
با تو اما شاید این چنین خورده روزی یک گسل باشد |
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم |
مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش بخیر ساقی مسکین نواز من |
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم |
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری |
اکنون ساعت 08:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)