خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت |
تا بدین آتش نسوزی تو یقین صافی نهای خواه گو دیوانه خوانی خواه گویی بیهدهاست |
تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد
گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست |
تاب بنفشه می دهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو |
و گر به رهگذري يک دم از وفاداري
چو گرد در پي اش افتم چو باد بگريزد |
دردا كه نبودش به جز از كينه ثمر هيچ
تخمي كه ز مهر تو به دل كاشته بوديم |
مرا گویی که رایی من چه دانم
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم مرا گویی بدین زاری که هستی به عشقم چون برآیی من چه دانم |
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
کوشش آن حق گزاران ياد باد |
دست باطل قفل غم زد بر زبان مرغ حقگو
ور نه این مرغ خوش الحان صد هزار آواز دارد |
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ريز که معذور نماندست |
اکنون ساعت 06:54 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)