از غم دوست دراین میکده فریاد کشم
دادرس نیست که از هجر رخش داد کشم |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تو که از کوچـۀ معشـوقۀ ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست |
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل |
لازمه عاشقيست رفتن و ديدن ز دور
ورنه ز نزديك هم فرصت ديدار هست |
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سر ست بدین حال گواست |
نقل قول:
نقل قول:
... -------------------- تو به من خندیدی و ندانستی که من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم این شعر قبل از پست تاپیک جان می باشد و به دلیل ویرایش جا به جا شده است. |
اکنون ساعت 11:06 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)