گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس |
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی |
در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار در عیش خوشآویز نه در عمر دراز |
بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم
که سوخت حافظ بیدل ز مکر و دستانش |
مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست |
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحبقران جرم بخش عیب پوش |
ساقیا دیوانهای چون من کجا دربر کشد
دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند |
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد |
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد |
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه |
اکنون ساعت 03:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)