جانا تبش عشق به غایت برسید از شوق تو کارم به شکایت برسید از انکه نخواهی که بنالم سحری دریاب که هنگام عنایت برسید ل |
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان كار من است ن |
نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم نی رحم ترا که با رهی در سازی نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم ق |
قومیکه چو آفتاب دارند قدوم
در صدق چو آهنند و در لطف چو موم ب |
به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحر خیز
که دعای صبحگاهی اثری کن شما را ر |
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست م |
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد ت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست م |
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر دلبران بت رو را ن |
بازم تداخل :d
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست از چشم خود بپرس که ما را که ميکشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست ژ |
اکنون ساعت 04:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)