پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

behnam5555 03-05-2010 10:53 PM

پرستار...
 
پرستار


الـهی تب کنم شـــــاید پــــــرستارم تو باشی
طبیــب حاذق این قلـــــب بیـــمارم تو باشـــی
میدونی می شکنه این قلب من در کنج سینه
اگه بیــــــدار بـشـــم و بازم به بـالـینم نباشـی
نمـــــــی ترسم اگه در راه عشــقت زابرا شـم
نمـــــــی ترسم اگر قــــربونیه عشق تو باشـم
تو یه باغ گــلـــی بـــذار که من خـــار تو باشـم
بـذار تا آخـــــر عـــــمرم گــــرفـــتار تو باشـــــم

میخـــوام اسب مرادوزین کنم و پشتش سوار شم
بتازم ســوی شـهرت پشت خونت مـــوندگار شم
به دنبال تو از شهری به شـــهری راهی می شم
بخوای آب میشمودرجوی عشقت جاری می شم
می خـــوام هر جا که میرم همش حــرف تو باشه
به جز اســـــم تو می خوام دیگه اسمــــی نباشه

behnam5555 03-05-2010 10:55 PM

بیزارم از شما


از تحجر تا دل
از دلم تا به خدا
از خدا تا به خودم
همه را می بینم
ذهن من گمشده در حرف شماست
نابترین حادثه ی فردا را ــ
در نفسهای شما می شنوم.
ــــ کاکل بسته ی یک بوته خشک .
ـــــــ اول یک باغستان ــــــ
فکر من را به تماشای بهاران می برد
و در آن چشم به راهی دلم ـــــ
گل دل را دیدم !
ــــــ اگر از همهمه ها خشنودم
اگر از صورت پر چین و چروک می فهمم ـــ
ــــ معنی زیبایی را ـــ
و اگر از پشت دوتا ــ
پای دوتا ـــ
خرسندم
وگر از دست شما می نالم
راحتستان شما را دیدم واز آن بیزارم .


ساقي 03-05-2010 10:57 PM

سخت زیبا می‌روی یک بارگی
 
سخت زیبا می‌روی یک بارگی
در تو حیران می‌شود نظارگی
این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی
هر که را پیش تو پای از جای رفت
زیر بارش برنخیزد بارگی
چشم‌های نیم خوابت سال و ماه
همچو من مستند بی میخوارگی
خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بکش یک بارگی
دوست تا خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق بجز بیچارگی



{پپوله}

behnam5555 03-05-2010 10:57 PM

اسیر.....
 
اسیر.....

توی یک دیوار سنگی
دو تا پنجره اسیرن
دو تا خسته دو تا تنها
یکیشون تو یکیشون من

دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خسته ی ما

نمی تونیم که بجنبیم
زیر سنگینی دیوار
همه یعشق من وتو
قصه هست قصه ی دیوار

همیشه فاصله بوده
بین دستای من و تو
با همین تلخی گذشته
شب و روزای من و تو

راه دوری بین ما نیست
اما بازم اینم زیاده
تنها پیوند من وتو
دست مهربون باده

ما باید اسیر بمونیم
زنده هستیم تا اسیریم
واسه ی ما رهایی مرگه
تا رها بشیم میمیریم

کاشکی این دیوار خراب شه
من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم

شاید اونجا توی دلها
درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون
دیگه دیواری نباشه



behnam5555 03-05-2010 11:02 PM

از خدا می خواهیم ................ پیچ و شکن
 
از خدا می خواهیم ................ پیچ و شکن


عزیزم با تمام وجود دوستت دارم
بیشتر از این چشم براهم نگذار
" از خدا می خواهیم "
ما سروپا تقصیر
سبد خاطره هامان همه نیز
خالی از خنده و روئیدن عشق
و در این بی حرفی
مانده در گوشه پستوی اتاق ـــ در هوای تصعید ـــ
از خدا می خواهیم
که شود پنجره ها ـــ
باز به روی خورشید


http://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif



" پیچ و شکن "

در تلاشی غرور ـــ
سمت هر پیچ و خمی می شکنم
وه ، چه تردم اینجا !
سنگ اخطار کسی ـــ
می شکند قامت دل
و من از عزت خود یا فته ام
می شوم
اسفل تندیس
خطور
من به تقدیر
خودم می گریم !





behnam5555 03-05-2010 11:05 PM

وقتی می خواند زندگی آغاز می شود.( معین )
پس از آن غـــروب رفتن اولین طلــوع من باش
من رسیـــدم رو به آخر تو بیا شــروع من باش

شب و از قصه جــــدا کن چکه کن رو بـــاور من
خط بکش رو جـای پای گــــریه های آخــــر من

اســــمتو ببخش به لبهام بی تو خالیه نفسهام
خـــط بکش رو باور من زیــر سایبــــون دستهام

خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش
خستــه ام از تلـخی شب تو طلـوع زندگی باش

من پـر از حرف سکـــوتم خالیم رو به سقوطـــم
بی تو و آبی عشقـــت تشنــه ام کویـــر لوطـــم

نمی خــــوام آشفته باشــم آرزوی خفته باشم
تو نذار آخـــر قصــه حــــرفمـــو نگفته باشـــــم


behnam5555 03-05-2010 11:14 PM

دختر غریب ....
 
دختر غریب.......

دخترکی با گیسوهای بافته
و چشمهای غمناک
پر کرده بود کنج تنهای را
در دل هرگز نمی پنداشت
غم روز آشنایی را
-
درسکوت نگاهش می وزید
داد رهایی
سر گشته و مات
از این همه بی وفایی
می شـنید
نوای روح افزای گندمکان خشک طلاگون روحش را
که با هر نغمه می انداخت
دانه های ثمرش را
شکوه می کرد از خود و دردهایش به خود ـــ
با دستی لرزان می لرزاند
قلم روحش را
بر صفحه ی کفن پوش دفترش -
می نگاشت هر آنچه بود
ولی در آخر می ماند
بدنی لمس و ضعیف
با سر در گمی و قلبی سرد و نحیف ناله میزد -
که ای خدا -
در کدامین واژه نهفته است
سر تنهائی من ؟
در کدامین وادی نهفته است مآمن تنهائی من ؟
در کدامین قلب نهفته است یاد تنها ئی من ؟
کیست که با اشکهایم ببارد ؟
کیست که با دردهایم سر آید ؟
و چنین بود که فهمید
تنهایی
کنجی است
پر
از خرابات و میخانه نشین


http://i9.tinypic.com/4cnlyk6.jpg

آسوي روون 03-05-2010 11:20 PM

اي كاش در نگاه خسته ام زنگاهت اثر نبود يا در دل شكسته ام زنشانت خبر نبود
كاش در ميان اين همه ديدگان مست چشمم به خراميدن تو در سفر نبود

آريانا 03-06-2010 02:12 AM

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ

بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته بر خود
ورای نور و ظلمت از زمین و آسمان فارغ

سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشی
چو گل از پای تا سر گوش اما از زبان فارغ

کمان را زه بریده، تیر را پیکان و پرکنده
سپر افکنده خود را کرده از تیر وکمان فارغ

عجب مرغی نه جایی در قفس نی از قفس بیرون
ز دام و دانه و پروازگاه و آشیان فارغ

برون از مردن و از زیستن بس بلعجب جایی
که آنجا می‌توان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ

به شکلی بند و خرسندی به نامی تابه کی وحشی
بیا تا در نوردم گردم از نام و نشان فارغ

وحشي

ساقي 03-06-2010 10:18 PM





کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.


...
...
.


اکنون ساعت 02:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)