پرستار...
پرستار |
بیزارم از شما |
سخت زیبا میروی یک بارگی
سخت زیبا میروی یک بارگی در تو حیران میشود نظارگی این چنین رخ با پری باید نمود تا بیاموزد پری رخسارگی هر که را پیش تو پای از جای رفت زیر بارش برنخیزد بارگی چشمهای نیم خوابت سال و ماه همچو من مستند بی میخوارگی خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی دوست تا خواهی به جای ما نکوست در حسودان اوفتاد آوارگی سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست چاره عاشق بجز بیچارگی {پپوله} |
اسیر.....
اسیر..... |
از خدا می خواهیم ................ پیچ و شکن
از خدا می خواهیم ................ پیچ و شکن |
وقتی می خواند زندگی آغاز می شود.( معین ) پس از آن غـــروب رفتن اولین طلــوع من باش من رسیـــدم رو به آخر تو بیا شــروع من باش شب و از قصه جــــدا کن چکه کن رو بـــاور من خط بکش رو جـای پای گــــریه های آخــــر من اســــمتو ببخش به لبهام بی تو خالیه نفسهام خـــط بکش رو باور من زیــر سایبــــون دستهام خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش خستــه ام از تلـخی شب تو طلـوع زندگی باش من پـر از حرف سکـــوتم خالیم رو به سقوطـــم بی تو و آبی عشقـــت تشنــه ام کویـــر لوطـــم نمی خــــوام آشفته باشــم آرزوی خفته باشم تو نذار آخـــر قصــه حــــرفمـــو نگفته باشـــــم |
دختر غریب ....
دختر غریب....... |
اي كاش در نگاه خسته ام زنگاهت اثر نبود يا در دل شكسته ام زنشانت خبر نبود كاش در ميان اين همه ديدگان مست چشمم به خراميدن تو در سفر نبود |
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته بر خود ورای نور و ظلمت از زمین و آسمان فارغ سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشی چو گل از پای تا سر گوش اما از زبان فارغ کمان را زه بریده، تیر را پیکان و پرکنده سپر افکنده خود را کرده از تیر وکمان فارغ عجب مرغی نه جایی در قفس نی از قفس بیرون ز دام و دانه و پروازگاه و آشیان فارغ برون از مردن و از زیستن بس بلعجب جایی که آنجا میتوان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ به شکلی بند و خرسندی به نامی تابه کی وحشی بیا تا در نوردم گردم از نام و نشان فارغ وحشي |
کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل میکنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را. ... ... . |
اکنون ساعت 02:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)