تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان |
نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولی پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی |
يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت |
تنت به ناز طبیبان نبازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد |
دارم عجب ز نقش خیالش که چون برفت
از دیده ام که دم به دمش کار شست و شوست |
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان |
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند |
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد |
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را |
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند |
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد |
دارم از سر زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شدهام بی سرو سامان که مپرس |
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب امد که واثق شو به الطاف خداوندی |
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد |
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد |
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع |
عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود
کان پاک،پاک دامن بهر زیارت آمد |
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر نتوانی کرد |
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چون قند تو برد از نبات مصر رواج |
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز |
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد |
در آن زمان که نسیمی وزد زطره دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاریست |
ترک ما سوی کس نمی نگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد |
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست |
ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گرنه عاشق و معشوق راز دارانند |
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که بامن هرچه کرد آن آشنا کرد |
دایم گل این بستان شائاب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت وانایی |
یا رب این آیینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود |
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی |
یاد باد آنکو به قصد خون ما
عهد را بشکست وپیمان نیز هم |
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
اکنون ساعت 11:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)