از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم |
معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است .. |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ايمان را |
از دل تنگ گنه کار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم |
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم |
من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا |
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را |
الا اي پير فرزانه مكن عيبم ز ميخانه
كه من در ترك پيمانه دلي پيمان شكن دارم |
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر |
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی |
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند |
در باغ چو شد باد صبا دایهی گل بربست مشاطهوار پیرایهی گل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است
|
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی |
یک همدم باوفا ندیدم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم |
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است |
تکیه بر اختر شب دزد مکن کان عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو |
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم |
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد میدارد که بربنديد محملها |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست |
تا بی سر و پا باشد اوضاع جهان زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای سر پنجه ی دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب این شمع دلفروز زکاشانه کیست
جان ما بسوخت بپرسید که جانانه کیست |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست |
تنم از واسطه ی دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه تست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
|
دلبر جانان من برد دل و جان من
برد دل وجان من دلبر جانان من |
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
تا عاشقان ببوي نسيمش دهند جان
بگشود نافه اي و در ارزو ببست |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال وکوشش پروانه بین وخندان باش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگربروید باز |
اکنون ساعت 11:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)