زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت |
شکایتی است که مردم ز یکدگر دارند
حکایتی که درین روزگار میشنوم |
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش |
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت |
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی |
گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها |
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا |
چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت |
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم |
اکنون ساعت 12:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)